قصیده لامیه ابن وردیقصیده صوتی لامیه ابن وردی

فایل ویدئویی لامیه ابن وردی
فایل صوتی و تصویری لامیه ابن وردی با صوت بسیار زیبا
ویدئو را از اینجا ببینید

برای شنیدن فایل صوتی قصیده مطر بدر شاکر السیاب کلیک کنید

شرح فارسی لامیه ابن وردی
منقول للفائده : کارگاه زبان عربی

۱- اِعتزلْ ذکرَ الأغانی والغَـــــزَل وقلْ الفَصلَ وجانبْ مَن هَزَل

۲- واتّقِ اللهَ فتقوی الله مـــــــا جاورَتْ قلبَ امْرِئٍ إلّا وَصَل

۳- لیسَ مَن یَقطعُ طُــــرقاً بَطَلاً إنّما مَــــــــــن یَتّقی اللهَ البَطَل

۴- أین نَمرودُ وکنـــــــــعانُ ومَن مَلَکَ الأرضَ و وَلّی وعَــزَل

۵- اُطلُبِ العلمَ ولا تَکسَلْ ، فما أبعَدَ الخیرَ علی أهـل الکَسَل

۶- واهْجُرِ النّومَ وحَصِّلْه ، فمــــن یَعرفِ المطلوبَ یَحـقرْما بَـــذَل

۷- فی ازدیاد العلمِ إرغــامُ العِدی وجمالُ العلم إصــلاحُ العَمــــل

۸- لا تَقلْ أصلی وفصـــــلی أبداً إنّما أصلُ الفتی مـا قد حَصَل

۹- قیمهُ الإنسانِ ما یُحسِنُــــــــــه أکثرَ الإنسانُ منه أم أقَــــــلّ

۱۰- قَصِّرِ الآمالَ فی الدنیــــــا تَفُزْ فدلیلُ العقل تقصیرُ الأمَـــــل

الف – گزیده ای از زندگی شاعر

وی زین الدین عمر است که به ابن الوردی معروف است . درسال ۱۲۸۹ میلادی برابر با ۶۸۹ هجری در شهر مَعَرّه النعمان شام وسوریه کنونی به دنیا آمد . در دوره ی وی ادبیات سخت رو به انحطاط بود . به دانش های زبانی وادبی سرگرم شد واز آن دو خوشه های فراوان چید . در زمینه ی تاریخ ونحو کتاب نوشت وشعر هم می سرود . درسال ۱۳۴۸ میلادی برابر با ۷۴۹ هجری درشهر حلب چشم از جهان فرو بست .

ب – واژگان

اِعتزلْ : دوری گزین ، کناری بنه / الأغانی : جمع أغنیّه ، ترانه وآواز / جانبْ : دور باش / هَزَلَ : شوخی کرد ، دراین جا شوخی کند / ما جاورتْ » همنشین نشد / یقطع طرقا : راهزنی می کند / طُرق : جمع طریق ، راه / نَمرود : از حاکمان باستانی است که ساخت برج بابل به اونسبت داده می شود / کنعان : پدر کنعانیان است که بزرگشان بود وکارهای آنان را خود مدیریت می کرد / بطل : پهلوان وقهرمان / مَلَک : فرمانروایی کرد / ولّی : نصب کرد / ما أبعدَ : بسی دور است ! / اهل الکسل : تنبلان / اُهجُرْ : ترک کن / حَصِّلْ : برآورده کن / المطلوب : خواسته ومراد / بذل : خرج وصرف کرد / إرغام : بینی کسی را به خاک مالیدن ، کنایه از شکست دادن وی / العِدی : جمع عدوّ ، دشمن / اصل الفتی : بُن مایه ی انسان / حصل : به دست آمد یا به دست آورد / یُحسنه : نیکو انجام می دهد آن را ، در این جا نیکو انجام دهد آن را / أکثر : زیاد انجام داد ، دراین جا زیاد انجام دهد / أقلّ : کم انجام داد ، ودر این جا کم انجام دهد / قَصِّرْ : کوتاه کن / الآمال : جمع أمل ، آرزو / تفزْ : رستگار می شوی /

ج – برگردان

۱- یاد ترانه ها وغزل سرایی را کناری بنه/ سخن ناب برزبان آور و دورباش از کسی که شوخی کند.

۲- وپرهیز گار باش چون پرهیزکاری / همنشین دل کسی نشد مگر این که به آن رسید .

۳- کسی که راهزنی کند پهلوان نیست / پهلوان تنها کسی است که پرهیزگارباشد .

۴- کجاست نمرود وکنعان وکسی که/ زمین را زیر فرمان گرفت ونصب کرد وعزل کرد .

۵- دانش بجوی وتنبلی نکن که/ خیر وبرکت از تنبلان بسی دوراست !

۶- وترک کن خواب را وبرآورده کن آن را/پس هرکه ارزش خواسته رابداند ناچیز شمارد آنچه را که خرج کند.

۷- ناکامی دشمنان در افزایش دانش است/ وزیبایی دانش درست انجام دادن کار است .

۸- هرگز نگو اصل ونسبم/ بن مایه ی انسان تنها بسته به آن است که به دست آورد .

۹- ارزش انسان به کاری است که به خوبی انجامش دهد/چه زیاد آن کار را انجام دهد چه کم .

۱۰- آرزوها را دردنیا کم کن تا رستگار شوی/ پس نشانه ی خردمندی کوتاه کردن آرزو است .

د – حال وهوای قصیده

این قصیده نزدیک به ۴۳ بیت است که به « لامیّه ابن وردی » مشهور است . جان مایه ی این قصیده « حکمت » است . شاعردردوره ی انحطاط می زید وازاخلاق مردم زمانه ، سرشتشان ، ویژگی های دنیا ورویدادهای آن باخبر است وبه واکاوی آنها می پردازد وراه برون رفت از کژی هارا می نماید . دردوره ی شاعر آوازخوانی وخُنیاگری رواج داشت ، ازپرهیزگاری ردی نمانده بود ،راهزنی ودزدی وشبیخون زدن به قافله ها رسم بود ، تکبر زورمندان واربابان قدرت و بی دردی آنان نسبت به مردم جامعه بیداد می کرد ، اندکی ازمردم زمانه به سراغ دانش وخردمندی می رفتند ، بیشتر مردم تنبل وتن پرور بودند وبه کار وتلاش بها نمی دادند ، خور وخواب وخوش گذرانی ولهو لعب بیشترین دل مشغولی مردم زمانه بود ، مردم نمی دانستند که به کمک دانش وخردمندی می توان همه ی گرفتاری ها را درمان کرد تا آنجا که می توان دشمن را به زانو در آورد ، بیشتر مردم زمانه به جای این که خود کاری مهم ودرخور انجام دهند به کارهای بزرگان واجداد خویش می بالیدند ، مردم زمانه اگر هم کاری انجام می دادند آن را به درستی وتا پایان انجام نمی دادند وآن را بی نتیجه وا می گذاشتند ، یکی دیگر از خواهش های مردم زمانه داشتن آرزوهای بزرگ ودست نیافتنی بود که آنان را از کار وتلاش مفید باز می داشت ؛ شاعر البته برای همه ی این دردهای اجتماعی آن زمان راه درمانی پیشنهاد می کند . شاعر دراین قصیده قوه ی خیال خود را پروبال نمی دهد بلکه واقع گراست وبه امورپیرامون خویش می پردازد وتلاش دارد تاازمنظر دینی به آنها بنگرد ونوع نگاه وی به جامعه ومسائل ومشکلات وراه حل هایی که پیشنهاد می کندنشان می دهد که به درمان آنها خوشبین است .

ه – تجزیه وترکیب

۱-

اعتزل : فعل امر ، مفرد مذکر مخاطب ، ثلاثی مزید با دو حرف زائد از باب افتعال ، صحیح وسالم ، متعدّی ، معرب . / فعل وفاعلش ضمیر مستتر « أنتَ » جمله فعلیه وابتدائیه .

ذکر : اسم ، مفرد ، مذکر ، جامد مصدری ، مُعرَّف بالاضافه ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / مفعول به ومنصوب به فتحه .

الأغانی : اسم ، جمع تکسیر ومفردش أُغنیّه ومونث ، جامد غیر مصدری ، مُعرَّف بأل ، معرب ، غیرمنصرف ، منقوص . / مضاف الیه ومجرور تقدیراً .

و: حرف عطف ، غیر عامل ، مبنی بر فتح .

الغزل : اسم ، مفرد ، مذکر ، جامد مصدری ، مُعرَّف بأل ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / معطوف ومجرور به تبعیت از الأغانی ؛ یا معطوف ومنصوب به تبعیت از ذکر .

و: حرف عطف ، غیر عامل ، مبنی بر فتح .

قل : فعل امر ، مفرد مذکر مخاطب ، ثلاثی مجرد ، معتل واَجوف ، متعدّی ، مبنی بر سکون . / فعل وفاعلش ضمیر مستتر « أنتَ » جمله فعلیه ومعطوف بر اعتزلْ .

الفصل : اسم ، مفرد ، مذکر ، جامد مصدری ( یا غیر مصدری ویا حتی مشتق با نوع تاویل وترجمه ) ، مُعرَّف بأل ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / مفعول به ومنصوب به فتحه .

و: حرف عطف ، غیر عامل ، مبنی بر فتح .

جانبْ : فعل امر ، مفرد مذکر مخاطب ، ثلاثی مزید بایک حرف زائد از باب مفاعله ، صحیح وسالم ، متعدّی ، مبنی بر سکون . / فعل وفاعلش ضمیر مستتر « أنتَ » جمله فعلیه و معطوف بر اعتزلْ .

مَن : اسم ، موصول عام ، معرفه ، مبنی بر سکون . / مفعول به ومنصوب محلاً .

هَزَل : فعل ماضی ، مفرد مذکر غایب ، ثلاثی مجرد ، صحیح وسالم ، لازم ، مبنی بر فتح . / فعل وفاعلش ضمیر مستتر « هو » جمله فعلیه و صله موصول .

۲-

و: حرف عطف ، غیر عامل ، مبنی بر فتح .

اِتّقِ : فعل امر ، مفرد مذکر مخاطب ، ثلاثی مزید با دو حرف زائد از باب افتعال ، معتل هم مثال وهم ناقص که به آن لفیف مفروق گویند ــ اصلش اوتقی بوده است ، واو به تاء بدل شد واین را« ابدال» گویند . سپس دو تاء در هم «ادغام» شدند ، وحرف عله ی یاء از آخربه نشانه ی مجزوم شدن حذف شده است ــ ، متعدّی ، مبنی برحذف حرف عله . / فعل وفاعلش ضمیر مستتر « أنتَ » جمله فعلیه ومعطوف بر اعتزلْ .

الله : لفظ جلاله ، اسم ، مفرد ، مذکر ، جامد غیرمصدری ، مُعرَّف بأل ــ یا عَلَم ــ ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / مفعول به ومنصوب به فتحه .

فـ : حرف عطف ، غیر عامل ، مبنی بر فتح .

تقوی : اسم ، مفرد ، مونث ، جامد مصدری ، مُعرَّف بالاضافه ، معرب ، منصرف ، مقصور . / مبتدا ومرفوع تقدیراً وجمله اسمیه .

الله : لفظ جلاله ، اسم ، مفرد ، مذکر ، جامد غیرمصدری ، مُعرَّف بأل ــ یا عَلَم ــ ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / مضاف الیه ومجرور به کسره .

ما : حرف نفی ، غیر عامل ، مبنی بر سکون .

جاورتْ : فعل ماضی ، مفرد مونث غایب ، ثلاثی مزید با یک حرف زائد از باب مفاعله ، معتل واَجوف ــ در آن اعلالی صورت نگرفت ــ ، متعدّی ، معلوم ، مبنی بر فتح . / فعل وفاعلش ضمیر مستتر « هی » جمله فعلیه خبرِ مبتدا ومرفوع محلاً .

قلبَ : اسم ، مفرد ، مذکر ، جامد غیر مصدری ، نکره ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / مفعول به ومنصوب به فتحه .

اِمرئ : اسم ، مفرد ، مذکر ، جامد غیر مصدری ، نکره ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر./ مضاف الیه ومجرور.

إلا : حرف استثناء ، غیر عامل ، مبنی بر سکون . یا حرف به معنی «لکن» دراین صورت حرف عطف است .

وصل : فعل ماضی ، مفرد مذکر غایب ، ثلاثی مجرد ، معتل ومثال ، متعدّی بنفسه یعنی « وَصَله » یا متعدّی بحرف جرّ یعنی « وصل الیه » ، مبنی بر فتح . / فعل وفاعلش ضمیر مستتر « هو » مرجعش تقوی در «فتقوی الله » است ـ با آنکه تقوی مؤنث است لیکن ضمیر مذکر آمده است ؛ دلیلش هم قرار گرفتن پس از إلّا است ، جمله فعلیه حال است از ضمیرمستتِرهی در«ماجاورت» وتأویل آن «فتقوی الله ماجاورت قلب امرء إلّا مُلتبسهً بوصوله .

۳-

  لیس : فعل ماضی ، مفرد مذکر غایب ، ثلاثی مجرد ، معتل واَجوف ، مبنی بر سکون . / فعل وفاعلش « من » وجمله فعلیه ومُستانفه .

من : اسم ، موصول عام ، معرفه ، مبنی بر سکون . / اسم لیس ومرفوع محلاً .

یقطع : فعل مضارع ، مفرد مذکر غایب ، ثلاثی مجرد ، صحیح وسالم ، متعدّی ، معلوم ، معرب . / فعل وفاعلش ضمیر مستتر « هو » ومرجعش « من » جمله فعلیه و صله موصول .

طُرقاً : اسم ، جمع تکسیر ومفردش طریق هم مذکر وهم مونث ، جامد غیر مصدری ــ ویا مشتق صفت مشبهه به معنی اسم مفعول یعنی « مطروق ، از مصدر طَرْق » ــ ، نکره ، معرب ،منصرف ، صحیح الآخر . / مفعول به ومنصوب .

بطلا : اسم ، مفرد ، مذکر ، مشتق صفت مشبهه ــ از مصدر بُطوله ، نکره ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر./ خبر لیس ومنصوب .

إنّ : حرف مشبه بالفعل ، غیر عامل ــ مکفوفه ــ » ، مبنی بر فتح .

ما : حرف کافّه ، غیر عامل ، مبنی برسکون . وإنّما ادات تاکید وحَصر است .

من : اسم ، موصول عام ، معرفه ، مبنی بر سکون . / مبتدا ومرفوع محلاً وجمله اسمیه .

یتّقی : فعل مضارع ، مفرد مذکر غایب ، ثلاثی مزید با دو حرف زائد از باب افتعال ، معتل هم مثال وهم ناقص که به آن لفیف مفروق گویند ــ اصلش یوتقی بوده است ، واو به تاء بدل شد واین را« ابدال» گویند . سپس دو تاء در هم «ادغام» شدند ، وحرکت ضمه روی یاء نیز به دلیل سنگینی برداشته شده است که به این قاعده « اعلال به اسکان » گویند ــ ، متعدّی ، معرب . / فعل وفاعلش ضمیر مستتر « هو » مرجعش « من » موصول است ، جمله فعلیه وصله موصول .

الله : لفظ جلاله ، اسم ، مفرد ، مذکر ، جامد غیرمصدری ، مُعرَّف بأل ــ یا عَلَم ــ ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / مفعول به ومنصوب به فتحه .

البطل : اسم ، مفرد ، مذکر ، مشتق و صفت مشبهه ــ از مصدر بُطوله ، مُعرَّف بأل ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر./ خبرِ مبتدا ومرفوع .

۴ –

أین : اسم استفهام ، نکره ، مبنی برفتح . / خبر مقدَّم ومرفوع محلاً.

نمرود : اسم ، مفرد ، مذکر ، جامد غیرمصدری ، معرفه عَلَم ، معرب ، غیرمنصرف ، صحیح الآخر . / مبتدای موخَّر ومرفوع وجمله اسمیه .

و : حرف عطف ، غیر عامل ، مبنی بر فتح .

کنعان : اسم ، مفرد ، مذکر ، جامد غیرمصدری ، معرفه عَلَم ، معرب ، غیرمنصرف ، صحیح الآخر . / معطوف ومرفوع به تبعیت از « نمرود » که در این صورت عطف از نوع مفرد بر مفرد است ــ یا مبتدا ومرفوع که خبرش به قرینه حذف شده است یعنی « أین » ودر این صورت عطف ازنوع جمله بر جمله است ــ .

و : حرف عطف ، غیر عامل ، مبنی بر فتح .

من : اسم ، موصول عام ، معرفه ، مبنی بر سکون . / معطوف ومرفوع به تبعیت از « نمرود » که در این صورت عطف از نوع مفرد بر مفرد است ــ یا مبتدا ومرفوع که خبرش به قرینه حذف شده است یعنی « أین » ودر این صورت عطف ازنوع جمله بر جمله است ــ .

مَلَک : فعل ماضی ، مفرد مذکر غایب ، ثلاثی مجرد ، صحیح وسالم ، متعدّی ، معلوم ، معرب . / فعل وفاعلش ضمیر مستتر « هو » ومرجعش « من » جمله فعلیه و صله موصول .

الارض : اسم ، مفرد ، مونث ، جامد غیرمصدری ، معرف بأل ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / مفعول به ومنصوب به فتحه .

و : حرف عطف ، غیر عامل ، مبنی بر فتح .

وَلّی : فعل ماضی ، مفرد مذکر غایب ، ثلاثی مزید با یک حرف زائد از باب تفعیل ، معتل هم مثال وهم ناقص که به آن لفیف مفروق گویند ــ اصلش وَلَّیَ بوده است وحرف یاء چون در آخر آمد وحرف پیش از آن فتحه دار است به الف بدل شده است که به آن « اعلال به قلب » گویند ــ ، متعدّی ، معلوم ، مبنی بر فتح مقدَّر بر الف . / فعل وفاعلش ضمیر مستتر « هو » مرجعش « من » موصول است ، جمله فعلیه ومعطوف برصله موصول « ملک الأرض » ؛ ومفعول به آن به دلیل اختصار یا بی اهمیت بودن ذکرش حذف شده است .

و : حرف عطف ، غیر عامل ، مبنی بر فتح .

عزل : فعل ماضی ، مفرد مذکر غایب ، ثلاثی مجرد ، متعدّی ، معلوم ، مبنی بر فتح . / فعل وفاعلش ضمیر مستتر « هو » مرجعش « من » موصول است ، جمله فعلیه ومعطوف برصله موصول « ملک الأرض » ؛ ومفعول به آن به دلیل اختصار یا بی اهمیت بودن ذکرش حذف شده است .

۵-

اُطلب : فعل امر ، مفرد مذکر مخاطب ، ثلاثی مجرد ، صحیح وسالم ، متعدّی ، مبنی برسکون . / فعل وفاعلش ضمیر مستتر « أنتَ » جمله فعلیه ومستأنفه .

العلم : اسم ، مفرد ، مذکر ، جامدمصدری ، معرف بأل ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / مفعول به ومنصوب به فتحه .

و : حرف عطف ، غیر عامل ، مبنی بر فتح .

لا : حرف نهی ، عامل ، مبنی بر سکون .

تَکسلْ : فعل مضارع ، مفرد مذکر مخاطب ، ثلاثی مجرد ، صحیح وسالم ، لازم ، معلوم ، معرب . / فعل وفاعلش ضمیر مستتر « أنتَ » جمله فعلیه و معطوف بر « اطلب العلم » .

فـ : حرف عطف ، غیر عامل ، مبنی بر فتح .

ما : اسم ، مای تعجبیه ، نکره ، مبنی بر سکون . / مبتدا ومرفوع محلاً وجمله اسمیه .

أبعَدَ : فعل ماضی برای بیان تعجب ، مفرد مذکر غایب ، ثلاثی مزید با یک حرف زائد از باب افعال ، متعدّی ، معلوم ، مبنی بر فتح . / فعل وفاعلش ضمیر مستتر « هو » مرجعش « ما » موصول است ، جمله فعلیه وخبرِ مبتدا ومرفوع محلاً .

الخیر : اسم ، مفرد ، مذکر ، جامدمصدری ، معرف بأل ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / مفعول به ومنصوب به فتحه .

علی : حرف جرّ ، عامل ، مبنی بر سکون .

أهل : اسم ، مفرد ــ یا اسمِ جمع ــ ، مذکر ، جامدغیرمصدری ، معرف بالاضافه ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / مجرور بحرف جرّ .

الکَسَل : اسم ، مفرد ، مذکر ، جامدمصدری ، معرف بأل ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / مضاف الیه ومجرور .

۶ –

و: حرف عطف ، غیر عامل ، مبنی بر فتح .

اهجُرْ : فعل امر ، مفرد مذکر مخاطب ، ثلاثی مجرد ، صحیح وسالم ، متعدّی ، مبنی برسکون . / فعل وفاعلش ضمیر مستتر « أنتَ » جمله فعلیه ومعطوف بر « اطلب العلم » .

النّوم : اسم ، مفرد ، مذکر ، جامدمصدری ــ یا جامد غیر مصدری ــ ، معرف بأل ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / مفعول به ومنصوب به فتحه .

و : حرف عطف ، غیر عامل ، مبنی بر فتح .

حَصِّلْ : فعل امر ، مفرد مذکر مخاطب ، ثلاثی مزید با یک حرف زائد از باب تفعیل ، صحیح وسالم ، متعدّی ، مبنی برسکون . / فعل وفاعلش ضمیر مستتر « أنتَ » جمله فعلیه ومعطوف بر « اهجر النوم » .

ـه : اسم ، ضمیر متصل به هر سه قسم کلمه ، مفردمذکرغایب ، معرفه به ضمیر ، مبنی بر ضمّ . / مفعول به ومنصوب محلاً ، ومرجع ضمیر« طلب العلم » در بیت پیش .

فـ : حرف عطف ، غیر عامل ، مبنی بر فتح .

من : اسم شرط ، نکره ، مبنی بر سکون . / مبتدا ومرفوع محلاوجمله اسمیه .

یعرف : فعل مضارع ، مفرد مذکر غایب ، ثلاثی مجرد ، صحیح وسالم ، متعدّی ، معلوم ، معرب . / فعل وفاعلش ضمیر مستتر « هو » مرجعش من وجمله فعلیه وخبر ومرفوع محلا ، فعل مجزوم به من وفعل شرط ومجزوم محلا.

المطلوب : اسم ، مفرد ، مذکر ، مشتقّ واسم مفعول از مصدر طَلَب ، معرف بأل ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / مفعول به ومنصوب به فتحه .

یحقر: فعل مضارع ، مفرد مذکر غایب ، ثلاثی مجرد ، صحیح وسالم ، متعدّی ، معلوم ، معرب . / فعل وفاعلش ضمیر مستتر « هو » مرجعش من وجمله فعلیه وجواب شرط ومجزوم محلا .

ما : اسم ، موصول عام ، معرفه ، مبنی بر سکون . / مفعول به ومنصوب محلا .

بذل : فعل ماضی ، مفرد مذکر غایب ، ثلاثی مجرد ، متعدّی ، معلوم ، مبنی بر فتح . / فعل وفاعلش ضمیر مستتر « هو » مرجعش « من » جمله فعلیه وصله موصول ، مفعول به آن که ضمیر « ـه » بوده حذف شده است یعنی : بذله .

۷-

فی : حرف جرّ ، عامل ، مبنی بر سکون .

ازدیاد : اسم ، مفرد ، مذکر ، جامدمصدری باب افتعال بادوحرف زائد ـ در آن ابدال صورت گرفت واصل آن ازتیاد بوده است ـ ، مُعرَّف باضافه ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / مجروربحرف جرّ و فی ازدیاد جار ومجرورشبه جمله وخبر ومقدَّم ومرفوع محلا .

العلم : اسم ، مفرد ، مذکر ، جامدمصدری ، معرف بأل ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / مضاف الیه ومجرور به کسره .

إرغام : اسم ، مفرد ، مذکر ، جامدمصدری باب افعال بایک حرف زائد ، مُعرَّف باضافه ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / مبتدای موخَّر ومرفوع وجمله اسمیه .

العِدی : اسم ، جمع مکسَّر ومفردش عَدُوّ ومذکر ، مشتقّ واسم مبالغه از مصدر عداوه ، معرف بأل ، معرب ، منصرف ، مقصور . / مضاف الیه ومجرور تقدریرا .

و: حرف عطف ، غیر عامل ، مبنی بر فتح .

جمال : اسم ، مفرد ، مذکر ، جامدمصدری ـ یا غیر مصدری ـ ، مُعرَّف باضافه ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / مبتدا ومرفوع به ضمه وجمله اسمیه .

العلم : اسم ، مفرد ، مذکر ، جامدمصدری ، معرف بأل ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / مضاف الیه ومجرور به کسره .

إصلاح: اسم ، مفرد ، مذکر ، جامدمصدری باب افعال بایک حرف زائد ، مُعرَّف باضافه ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / خبر ومرفوع به ضمه .

العمل : اسم ، مفرد ، مذکر ، جامدمصدری ، معرف بأل ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / مضاف الیه ومجرور به کسره .

۸-

لا : حرف نهی ، عامل جزم ، مبنی بر سکون .

تقل : فعل مضارع ، مفرد مذکر مخاطب ، ثلاثی مجرد ، معتلّ واجوف ـ درآن اعلال به حذف صورت گرفته است ـ ، متعدّی ، معلوم ، معرب . / فعل وفاعلش ضمیر مستتر « أنتَ » جمله فعلیه و ابتدائیه .

اصل : اسم ، مفرد ، مذکر ، جامدمصدری ــ یا جامد غیر مصدری ــ ، معرف باضافه ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / خبرِ مبتدای محذوف یعنی هذا اصلی وتقدیرا مرفوع ، یا مبتدا وخبرش محذوف یعنی اصلی هذا وتقدیرا مرفوع ، ودر هردو حال جمله اسمیه ومقول قول ومفعول به ومنصوب محلا .

ی : اسم ، ضمیر متصل به هر سه قسم کلمه ، متکلم وحده ، معرفه به ضمیر ، مبنی بر سکون . / مضاف الیه ومجرور محلا .

و: حرف عطف ، غیر عامل ، مبنی بر فتح .

فصل : اسم ، مفرد ، مذکر ، جامدمصدری ــ یا جامد غیر مصدری ــ ، معرف باضافه ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / خبرِ مبتدای محذوف یعنی هذا فصلی وتقدیرا مرفوع ، یا مبتدا وخبرش محذوف یعنی فصلی هذا وتقدیرا مرفوع ، ودر هردو حال جمله اسمیه ومعطوف ومنصوب به تبعیت از معطوف علیه یعنی « اصلی » .

أبداً : اسم ، مفرد ، مذکر ، جامد نکره ، معرب ،منصرف ، صحیح الآخر . / ظرف زمان ومنصوب .

إنّ : حرف مشبّه بالفعل ، غیر عامل ـ مکفوفه عن العمل ، بازداشته شده از عمل چون مای کافّه به آن چسبیده است ـ مبنی بر فتح .

ما : حرف کافّه ، غیر عامل ، مبنی بر سکون .

إنّما : ادات حَصر و اختصاص است .

اصل : اسم ، مفرد ، مذکر ، جامدمصدری ــ یا جامد غیر مصدری ــ ، معرَّف باضافه ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / مبتدا و مرفوع و جمله اسمیه .

الفتی : اسم ، مفرد ، مذکر ، جامدغیرمصدری ، معرف بأل ، معرب ، منصرف ، مقصور . / مضاف الیه ومجرور تقدیرا .

ما : اسم ، موصول عام ، معرفه ، مبنی بر سکون . / خبر ومرفوع محلا .

قد : حرف تحقیق ، غیر عامل ، مبنی بر سکون .

حصل : فعل ماضی ، مفرد مذکر غایب ، ثلاثی مجرد ، متعدّی ـ یا لازم ـ ، معلوم ، مبنی بر فتح . / فعل وفاعلش ضمیر مستتر « هو » مرجعش « الفتی » جمله فعلیه وصله موصول ، مفعول به آن که ضمیر « ـه » بوده حذف شده است یعنی : حصله ، ودر صورت لازم بودن مفعول به ندارد .

۹-

قیمه : اسم ، مفرد ، مونّث ، جامدمصدری ــ یا جامد غیر مصدری ــ ، معرَّف باضافه ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / مبتدا و مرفوع و جمله اسمیه .

الإنسان : اسم ، مفرد ، مذکر ، جامدغیرمصدری ، معرف بأل ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / مضاف الیه ومجرور به فتحه .

ما : اسم ، موصول عام ، معرفه ، مبنی بر سکون . / خبر ومرفوع محلا .

یحسنُ : فعل مضارع ، مفرد مذکر غایب ، ثلاثی مزید ، صحیح وسالم ، متعدّی ، معلوم ، معرب . / فعل مرفوع وفاعلش ضمیر مستتر « هو » مرجعش الإنسان وجمله فعلیه وصله موصول .

ـه : اسم ، ضمیر متصل به هر سه قسم کلمه ، مفردمذکرغایب ، معرفه به ضمیر ، مبنی بر ضمّ . / مفعول به ومنصوب محلاً ، ومرجع ضمیر« ما » است .

أکثَر : فعل ماضی ، مفرد مذکر غایب ، ثلاثی مزید با یک حرف زائد از باب افعال ، صحیح وسالم ، متعدّی ، معلوم ، مبنی بر فتح . / فعل وفاعلش الإنسان وجمله فعلیه .

الإنسان : اسم ، مفرد ، مذکر ، جامدغیرمصدری ، معرف بأل ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / فاعل ومرفوع به ضمه .

من : حرف جرّ ، عامل ، مبنی بر سکون .

ـه : اسم ، ضمیر متصل به هر سه قسم کلمه ، مفردمذکرغایب ، معرفه به ضمیر ، مبنی بر ضمّ . / مجروربحرف جرّ ومنه جار ومجرور متعلّق به أکثرَ .

أو : حرف عطف ، غیر عامل ، مبنی بر سکون .

أقَلَّ : فعل ماضی ، مفرد مذکر غایب ، ثلاثی مزید با یک حرف زائد از باب افعال ، صحیح ومضاعَف ـ درآن ادغام صورت گرفته است ـ متعدّی ، معلوم ، مبنی بر فتح . / فعل وفاعلش ضمیر مستتر « هو » جمله فعلیه ومعطوف به جمله « أکثر الإنسان » ؛ وجار ومجرور منه پس از أقلّ به قرینه ی لفظی حذف شده است .

۱۰-

قصِّر : فعل امر ، مفرد مذکر مخاطب ، ثلاثی مزید با یک حرف زائد از باب تفعیل ، صحیح وسالم ، متعدّی ، مبنی برسکون . / فعل وفاعلش ضمیر مستتر « أنتَ » جمله فعلیه .

الآمال : اسم ، جمع تکسیر ومفردش أمل و مذکر ، جامد غیر مصدری ، معرَّف بأل ، معرب ،منصرف ، صحیح الآخر . / مفعول به ومنصوب به فتحه .

فی : حرف جرّ ، عامل ، مبنی بر سکون .
فایل ویدئویی لامیه ابن وردی

الدنیا : اسم ، مفرد ، مونث ، مشتقّ اسم تفضیل از مصدر دُنُوّ ، معرف بأل ، معرب ، غیرمنصرف ، مقصور . / مجرور بحرف جرّ تقدیرا .
فایل ویدئویی لامیه ابن وردی

تفُز: فعل مضارع ، مفرد مذکر مخاطب ، ثلاثی مجرد ، معتلّ واجوف ـ درآن اعلال به حذف صورت گرفته است ـ ، لازم ، معلوم ، معرب . / فعل مجزوم وفاعلش ضمیر مستتر « أنتَ » جمله فعلیه .

فـ : حرف عطف ، غیر عامل ، مبنی بر فتح .

دلیل : اسم ، مفرد ، مذکر ، مشتقّ صفه مشبّهه از مصدر دلاله ، معرف باضافه ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / مبتدا ومرفوع به ضمه وجمله اسمیه .

العقل : اسم ، مفرد ، مذکر ، جامدمصدری ــ یا جامد غیر مصدری ــ ، معرَّف بأل ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / مضاف الیه ومجرور به کسره .

تقصیر : اسم ، مفرد ، مذکر ، جامدمصدری از باب تفعیل بایک حرف زائد ، مُعرَّف باضافه ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / خبر ومرفوع به ضمه .

الأمل : اسم ، مفرد ، مذکر ، جامدمصدری ـ یا جامد غیر مصدری ، معرف بأل ، معرب ، منصرف ، صحیح الآخر . / مضاف الیه ومجرور به کسره .

By شرکت ناسار - تجارت با عراق

دکتر حبیب کشاورز عضو هیأت علمی دانشگاه سمنان - گروه زبان و ادبیات عربی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *