ترجمه فارسی قرآنقرآن

بررسی ترجمه فارسی قرآن : بررسی و مقایسه دو ترجمه از قرآن کریم

اول و آخر قرآن ز چه با‌ آمد و سین یعنی اندر ره ‌دین راهبرت قرآن بس
صائب تبریزی
در این تحقیق به بررسی و‌مقایسه‌ی ‌دو ترجمه از قرآن‌‌ کریم پرداخته شده، که ‌هدف اصلی نشان ‌دادن نقاط قوّت و‌‌ضعف هر یک از دو ترجمه است‌. برای همین منظور‌ابتدا ‌کلماتی را که ترجمه‌ی آنها مختلف است مشخص نمودم ‌و‌‌سپس ‌به بررسی دو ترجمه با ‌استفاده از منابع قرآنی و فرهنگ ها و مقالات پرداختم ‌و ضمن معرّفی ‌بهترین ‌ترجمه‌،‌‌در‌مواردی ‌که هیچ یک ‌از دو مترجم ‌نتوانسته ‌باشند ترجمه‌ی قابل قبولی ارائه ‌دهنده ترجمه‌ای‌ دیگر آورده شده است‌. باشد که همگان، بیش از پیش‌‌با‌‌معارف قرآنی مأنوس‌تر و در راه تعالی ‌قرآن ‌کریم‌‌تلاش ‌روز افزون بنماییم.
جهت اختصار در مقابل هرترجمه به جای نام آقای فولادوند (ف) و آقای معزی (م) آمده است.
«بسم اللّه الرحمن الرحیم »
«به نام خداوند رحمتگر مهربان» (ف)
«بنام خداوند بخشاینده مهربان» (م)
در ترجمه‌های استادان معّزی و فولادوند اسامی«اللّه، ربّ و إله» همگی به صورت«خدا» ترجمه شده، که ذیلاً‌به شرح آن خواهیم پرداخت:
«اللّه: اسم الذات الواجب الوجود»۱
در تفسیرالمیزان در باره‌ی لفظ جلاله «اللّه» این گونه استدلال شده است:
از جمله دلایلی که ثابت می کند این اسم «اللّه» عَلَم، یعنی «اسم مخصوص» خدا است (مانند لفظ خدا در فارسی) این است که تمام اسم‌های خدا را که از اوصاف معینی حکایت می کند می‌توان صفت آن (اللّه) قرار داد ولی نمی‌توان آن را صفت آنها قرار داد مثلاً‌صحیح است بگوییم اللّه العالم ولی نمی‌توان گفت: العالم اللّه، لذا باید گفت «اللّه» اسم مخصوص خدا است نه اسمی که حکایت از صفتی کند .۲
بنابراین اسم علم «اللّه» قابل ترجمه نمی باشد و بهتر است که همان لفظ را در ترجمه‌ها ذکر کنیم. درباره‌ی لفظ «إله» در آیه‌ی ۶۲ سوره‌ی آل عمران «وما من اله الاّ اللّه» در ترجمه‌ی این دو استاد ذکر شده:
«ومعبودی جز خدانیست» (ف)
«و نیست خدائی جز خدا» (م)
به نظرمی آید برای کلمه «إله» ترجمه‌ی «خدا» زیباتر است و ترجمه‌ی دوم ارجح می‌باشد.
همچنین در آیه‌ی ۶۴ سوره‌ی آل‌عمران «ولایتخذبعضنا بعضاً اربابا من دون اللّه» در ترجمه‌ی کلمه‌ی «ارباب» آمده:
«وبعضی از ما بعضی دیگر را به جز خدا به خدایی نگیرد.» (ف)
«ونگیرد بعضی از ما بعضی را خدایانی جز خدا» (م)
کلمه‌ی «ربّ»، واژه‌ی مناسب برای ترجمه‌ی آن درزبان فارسی «پروردگار» می باشد که در دو ترجمه‌ی فوق بدون توجه به این موضوع، هر دو «خدا» ترجمه کرده‌اند.
«بسم الله الرحمن الرحیم »
«به نام خداوند رحمتگر مهربان» (ف)
«بنام خداوند بخشاینده مهربان» (م)
در اعراب القرآن ذیل «الرحمان و الرحیم» آمده است :
«الرحمان» بروزن فعلان درلغت دلالت می‌کند بر توصیف فعلی که در آن معنای مبالغه برای صفات حادث و گذرا باشد همانند عطشان و غرثان؛ و الرحیم بر وزن فعیل دلالت ‌می‌کند بر توصیف فعلی که در آن معنی مبالغه برای صفات دائمی و ثابت باشد و بنابراین ناگزیر است به دارا بودن یکی از دو صفت مذکور در آخر.۳
«الرحمن: بزرگ بخشایش، الرحیم: همیشه بخشاینده»۴
بنابر توضیحات بالا باید افزود که این دو کلمه مشتق از مصدر «رحمت» می باشد، که «رحمان» صیغه مبالغه وصفت مشبهه و برای ثبوت وخصوص می باشد؛ بنابراین ترجمه‌ی دقیق‌‌تر و بهتر «بسیار بخشنده?‌همیشه بخشنده» است.
«الحمد لله رب العالمین.» (فاتحه/۲)
«ستایش خدا را که پروردگار جهانیان،» (ف)
«سپاس خدایرا که پروردگارجهانیان» (م)
کلمه‌ی «حمد» درقرآن از جمله کلمات بحث انگیز می‌باشد و تاکنون نظرات زیادی درباره‌ی آن بیان شده است. برخی آن را در معنای ستایش و برخی دیگر به معنای سپاس، پذیرفته‌اند :
«الحمد:۱٫مص حمد ۲٫ستایش، ثنا ۳٫ستوده و پسندیده ۴٫زن ستوده و پسندیده»۵
«حمد حمدا حمده: اثنی علیه،حمد حمده:حمدشکره»۶
«الحمد:ستودن وستایش»۷
استاد خرمشاهی درفصلنامه‌ی بیّنات، مقاله‌ی شیوایی در باره‌ی‌‌‌کلمه‌ی «حمد» نگاشته‌اند که در بخشی از آن آمده است:
حمد در فرهنگ‌های لغت

خلیل بن احمد در کتاب العین : نقیض الذم (یعنی ستایش و ستودن).
ابن منظور در لسان العرب: «الحمد: نقیض الدم. لحیانی گوید حمد یعنی شکر و بین آنها فرق نگذاشته است.»
اخفش گوید: «الحمد‌لله یعنی الشکر‌لله. حمد الهی ثنای اوست و می‌تواند شامل شکر نعمت او هم بشود، پس حمد أعم از شکر است…»
فیروز آبادی در القاموس المحیط: «الحمد: الشکر والرضی، والجزاء وقضاء الحق…»
محمد بن محمد بخاری در المستخلص فی ترجمان القرآن: «الحمد: ستودن و سپاس و ستایش…» در تراجم الاعاجم آمده است: «الحمد: ستودن، در ترجمان القرآن تألیف میر سیّد شریف جرجانی و در لسان التنزیل: حمد: ستودن و ستایش.»۸
همچنین در جای دیگر اشاره می کند که:
اما اگر برمبنای همین تحقیق بخواهیم به کمیّت گرایی و آمار و اکثریت توجه کنیم، به این اعداد و ارقام می رسیم که در این مقاله منابع پنجگانه ما حدود ۱۷۷ فقره، «حمد» را به معنای «سپاس و شکر »گرفته اندیا درجهت تأیید و ترجیح آن هستند و۱۳۹ فقره «حمد» را به معنای «ستایش و ثنا» گرفته‌اند یا در جهت تأیید و ترجیح آ‌ن هستند. ۹
در توضیحات فوق اگر اندکی دقت شود ملاحظه می شود که نتیجه گیری در اینکه کدام یک از دو کفّه‌ی ترجمه، سنگین تر است بسیار مشکل می باشد و با توجّه به این که کلمه‌ی «حمد» به هردو معنای فوق در منابع معتبر ذکر شده است، بنابراین بهترین ترجمه برای آن به نظر بنده ذکر کردن هر دو معنای «سپاس وستایش» می باشد.
«ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین.» (بقره،۲/۲)
این است کتابی که در [حقانیّت] آن هیچ تردیدی نیست؛ [و] مایه? هدایت تقوا پیشگان است.» (ف)
«این نامه که تردیدی در آن نیست راهنمای پرهیزگاران است.» (م)
مشتقّات فعل «و ق ی» در ترجمه‌ی این دو استاد معانی مختلفی به خود گرفته است که چند نمونه ذکر می کنیم:
در ترجمه‌ی استاد فولادوند آیه‌ی ۴۱ سوره‌ی بقره «وایّای فاتّقون» معنای «و تنها از من پروا کنید» آمده ولی در ترجمه‌ی معزی «و از من بترسید» ذکر شده؛ همچنین در آیه‌ی ۴۸ سوره‌ی بقره «واتقوا» ترجمه‌ی فولادوند ومعزی «وبترسید» می باشد و آیه‌ی ۱۸۷ سوره‌ی بقره «لعلّهم یتّقون» ترجمه‌ی اوّل «باشد که پروا پیشه کنند» و ترجمه‌ی دوم «شاید پرهیزکاری کنند» می باشد.
برای روشن شدن معنای این کلمه‌ی توضیحاتی که استاد دکتر شاهرخ محمد بیگی در مقاله‌ای تحت عنوان «سیمای نماز در گستره‌ی آیات الهی» بیان نمودند، ذکر می‌شود:
از مطالبی که باید راجع به آن دقت کافی شود معنای تقوی و متقی است:
کلمه متقی اسم فاعل از مصدر اتقاء از باب افتعال به معنی (وقایه گرفتن)‌است و خود‌کلمه‌ی «وقایه» به معنی وسیله نگهداری است که در ترجمه‌ی‌فارسی آن را پرهیزکار معنی کرده اند که این لغت «پرهیزکار» در زمان حاضر بیشتر معنای «دوری کننده» از آن فهمیده می‌شود و همین مطلب را استاد شهید مطهری در کتاب «ده گفتار» اشاره کرده و به جای آن کلمه‌ی‌«خود نگهدار» را جایگزین کرده و همچنین مرحوم طالقانی در تفسیر «پرتوی از قرآن‌» به جای کلمه‌ی «پرهیزگار» کلمه‌ی «پرواپیشه» را پیشنهاد کرده است، که به طور کلی از کلمه‌ی «متّقی» این بر می‌آید که انسان متقی به کارهای خود توجه ومواظبت دارد.
حال علت اینکه چرا این لغت «پرهیزگار» را علمای اسلام، در قرن گذشته به جای «متّقی» جایگزین کرده اند، به بیان آن می‌پردازیم.
کلمه‌ی «پرهیزگار» که یک واژه زبان فارسی است و برای معنی دقیق آن باید به فرهنگ‌های متون قدیمی مراجعه کنیم:
الف: در واژه نامه? گزیده زاد سپرم: parhez :«حفظ، نگهداری، دوری جستن،»
ب:درواژه نامه ارتای ویرا زنامک: parhextan آمده :«توجه و مواظبت کرد ن، اجتناب کردن، احترام داشتن .»
با توجه به معانی فوق در متون فارسی میانه چنین به نظر می آید که از کلمه‌ی «پرهیزگار» در قرن اولیه اسلام بیش از معنای «اجتناب»، معنای «توجه و مواظبت» مورد نظر بوده است اما در زمان ما این معنی تا حدی فراموش شده است ولی باز در جمله هایی همین معنای «توجه و مواظبت» دیده می شود فی المثل وقتی گفته می شود: در غذایتان پرهیز کنید یعنی در غذا خوردنتان مواظب باشید، از چیزی هایی که برایتان خوب است بخورید و از چیزهایی که برایتان بد است نخورید.
حال این لغت در طول بیش از ده قرن، معانی توجه و مواظبت را از دست داده و بیشتر معنای دوری و اجتناب از آن فهمیده می‌شود که در این زمان دچار اشکال شد‌ه‌ایم.
پس اگر ما می خواهیم «متقی» را پرهیزگار معنی کنیم باید معنای «خود نگهداری» و «پروا پیشگی» را در نظر داشته باشیم که تقوی حفظ و نگهداری و توجه و مواظبت است نه دوری و اجتناب کردن… ۱۰
بنابراین معنای «ترسیدن» اصلاً برای این فعل مناسب نیست و ترجمه به «پرواپیشگان» در این آیه، دقیق‌تر و جامع می باشد.
«…الذین یؤمنون بالغیب ویقیمون الصلاه ومما رزقناهم ینفقون.» (بقره/۳)
«آنان که به غیب ایمان می آورند و نماز را بر پا می دارند، و از آنچه به ایشان روزی داده‌ایم انفاق می کنند.» (ف)
«که به نادیده ایمان آوردند و برپای دارند نماز را و از آنچه بدانان داده‌ایم ببخشند.» (م)
کلمه‌ی «الذین» در ترجمه‌ی دوم به معنای «که» آمده در حالی که ترجمه‌ی اوّل در معنای «آنان که» بهتر می باشد.
از طرفی در ترجمه‌ی دوّم، لفظ «غیب» را «نادیده» معنا کرده‌‌است که منظور از آن «چیز دیده نشد‌ه» می‌باشد .
علاّمه‌ی طباطبایی در تفسیر‌المیزان درباره‌ی غیب می‌فرماید:
غیب، نقطه مقابل شهود و حضور است و منطق بر ما‌ورای محسوسات می‌شود، یعنی خداوند و آیات او که از حس ما پنهان است‌.۱۱
«غیب: پنهان از حواس بیرون است.»۱۲
«الغیب: ای الغائب یعنی خدای و گفته شده قرآن و گفته شده آن‌ جهان.»۱۳
بنابراین با توجّه به اینکه در ترجمه‌ی اول نیز این کلمه معنا نشده می‌توان واژه‌ی «ناپیدا» را در ترجمه‌ی آن قید کرد .
نکته‌ی دیگر این که در ترجمه‌ی دوم،فعل«یؤمنون» که مضارع است، به صیغه‌ی ماضی ترجمه شده، در حالی که فعل‌های «یقیمون وینفقون» به همان صیغه‌ی مضارع ترجمه شده است و ترجمه‌ی آقای فولادوند درست می باشد .
«…واولئک هم المفلحون.» (بقره/۵)
«وآنها همان رستگارانند.» (ف)
«وآنانند رستگاران» (م)
ضمیر «هم» در ترجمه‌ی دوم معنا نشده است که شرح آن خواهد آمد:
«هم ضمیر فصل یا عماد که محلّی از اعراب ندارد.»۱۴
در توضیح ضمیر فصل یا عماد در مبادی العربیه جلد چهارم آمده است:
ضمیر فصل برای دو فایده آورده می‌شود: اوّل فایده‌ی لفظی و آن تمییز خبر از تابع است، همان گونه که یاد‌آور شدیم. دوم فایده‌ی معنوی و آن اقتصار مسند بر مسند‌‌الیه می باشد زیرا معنی «زید هو الکریم» این است که بخشش مقصور بر زید است و به عمرو تجاوز نمی‌کند و بدین جهت برای تأکید آ‌ن گفته می‌شود «لاعمرو» یا اقتصار مسند‌الیه برمسند است مثل: «الغیور هو النافع لوطنه» یعنی «لیس الغیور الاّ النافع لوطنه‌» و اگر این اقتصار بدون ضمیر فصل هم فهمیده شود، آن را می‌توانیم ضمیر تأکید بدانیم مثل :«انّ ربّک هو اعلم بمن ضل عن سبیله» (نحل، ۱۶/۱۲۵) و گاهی هر سه مقصود یکجا جمع می‌شود مانند:«اولئک هم المفلحون» که در این ضمیر «هم»، هم فصل خبر از نعمت محتمل است و هم قصر و تأکید.۱۵
بنابراین ترجمه‌ی اول دقیق و کامل‌تر است .
«…وما هم بمؤمنین.» (بقره/۸)
«ولی گروندگان [راستین ] نیستند.» (ف)
«حالی که نیستند مؤمنان» (م)
حرف عطف «و»، طبق تصریح محی الدین درویش در اعراب القرآن‌ «واو حالیه» ۱۶ است، که با این تفصیل ترجمه‌ی دوم درست است.
همچنین ضمیر«هم» که جمع مذکر غایب می باشد در هیچ یک از دو ترجمه، معنا نشده است.
«…ولهم عذاب الیم بما کانوا یکذّبون.» (بقره/۱۰)
«وبه [سزای ] آنچه به دروغ می گفتند، عذابی دردناک [درپیش] خواهند داشت .» (ف)
«وایشان را است عذابی دردناک بدانچه بودند دروغ می‌گفتند.» (م)
در ترجمه‌ی دوم مشاهده می‌شود که فعل «کانوا» به صورت فعل تام معنا شده و «یکذّبون» نیز به صورت ماضی استمراری ترجمه شده، درحالی که این دو فعل با هم تشکیل ماضی استمراری می‌دهند و ترجمه‌ی فعل «کانوا» جدای از «یکذّبون» نادرست است لذا ترجمه‌ی اوّل مناسب‌تر است .
«…ویمدّهم فی طغیانهم یعمهون.» (بقره/ ۱۵)
«وآنان را در طغیانشان فرو می‌گذارد تا سرگردان شوند.»(ف)
«ومهلتشان دهد در سرکشی خود فرو روند .» (م)
مورد اختلاف در دو ترجمه‌ی بالا به این صورت است که درترجمه‌ی اوّل، جمله با در نظر گرفتن «فی طغیانهم» به عنوان متعلق فعل «یمدّهم» معنا شده و در ترجمه‌ی دوم به عنوانِ متعلق فعل «یعمهون ».
«فی طغیانهم جار و مجرور متعلق به فعل یمدّهم.» ۱۷
ملاحظه می‌شود که در اعراب القرآن، این شبه جمله به عنوان متعلق «یمدّهم» ذکر شده، بنابراین ترجمه‌ی اول درست می باشد .
«صم بکم عمی فهم لایرجعون.» (بقره/۱۸)
«کرند، لالند، کورند؛ بنابراین به راه نمی آیند.» (ف)
«کرانند گنگانند کورانند پس باز ‌نمی گردند.» (م)
دردو ترجمه‌ی بالا اسامی مذکور در ترجمه‌ی اول به صورت مفرد و در ترجمه‌ی دوم جمع معنا شده است.
صمّ جمع اصم ّ وآن‌کسی است که نمی‌شنود …، بکم جمع ابکم و آن‌کسی است که سخن نمی‌گوید یعنی گنگ، عمی جمع اعمی و «عمی» تاریکی درچشم است …۱۸
الاصم:کر، الاعمی:نابینا، ابکم :گنگ ۱۹
بنابراین ترجمه ی دوم درست تر است.
همچنین درهر دوترجمه ضمیر «هم» به معنای «آنان» ترجمه نشده است .
«…فاتّقوا النار التی وقودها الناس والحجاره اعدّت للکافرین.» (بقره/۲۴)
«از آن آتشی که سوختش مردمان و سنگها هستند و برای کافران آماده شده، بپرهیزید.»(ف)
«پس بپرهیزید آتشی را که سوختش مردم است و سنگ آماده شده است برای کافران.»‌(م)
حرف عطف «فاء» در ترجمه ی اوّل معنا نشده که شرح آن از مبادی العربیه آورده می‌شود:
اصل درمعنی «فاء» ترتیب و تعقیب است مانند :«جاء زیدفعمرو» و «طلبت من زید فقلت: اعطنی الکتاب» و«خذ الاوسط فالاعلی» و استعمال آن برای سببیّت نیز از همین جا متفرع است مثل :‌«ضرب زید الوالد فاماته» و «ما اعرف دارک فازورک.۲۰
بنابراین ترجمه‌‌ی دوم منا سب است.
مورد اختلاف دیگر کلمه‌ی «حجاره» است که در ترجمه‌ی اوّل درمعنای جمع و درترجمه‌ی دوم به صورت مفرد آمده است.
«حجاره(ح ر) ج حجر(ح ج) (معجم البلدان )،(ترجمان القرآن) و آن برخلاف قیاس است و در«دستوراللغه» ادیب نطنزی آمده است که: حجاره جمع حجره است. سنگها»۲۱
«الحجر: سنگ.» ۲۲
بنابراین ترجمه‌ی اول مناسب تر است.
«هوالذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا.» (بقره/۲۹)
«اوست آن کسی که آنچه در زمین است، همه را برای شما آفرید.» (ف)
«اوست آن که آفرید برای شما هرچه در زمین است.» (م)
در ترجمه‌ی دوم «جمیعا» معنا نشده است ‌.
«ما در جایگاه نصب است زیرا مفعول به می‌باشد و معنای جمله این است که: همانا زمین و تمامی آنچه در آن است نعمت های خدایی هستند…» ۲۳
ترجمه ی اول که معنای آن را ذکر کرده، مناسب می‌باشد .
«…انّک انت العلیم الحکیم» (بقره/۳۲)
«تویی دانای حکیم.» (ف)
«همانا تویی دانشمند حکیم.» (م)
مورد اختلاف «اِنّ» می باشد که درترجمه‌ی اوّل معنا نشده است و توضیح آن از کتاب «جامع المقدمات» آورده می‌شود:
پس دو حرف اوّل«إنّ وأنّ» برای تأکیدِ مضمون جمله آورده می‌شود امّا مکسوره جمله را تغییر نمی دهد و مفتوحه به همراه جمله‌اش درحکم مفرد می‌باشد .۲۴
ترجمه‌ی دوم، حرف «إنّ» را به صورت تأکید معنا کرده، که درست و مناسب است .
همچنین در ترجمه‌ی «العلیم» بهتر است از کلمه ی «دانا» استفاده شود چرا که کلمه‌ی «دانشمند» مذکور در ترجمه‌ی دوم، به عنوان صفتی برای انسان به کا ر برده می‌شود و برای پروردگار نمی‌توان لفظ «دانشمند» را به کاربرد و گفت «خداوند دانشمند» و از طرفی معادل «دانا» برای «علیم» بار معنایی بیشتری دارد که در ترجمه‌ی اول ذکر شده و مناسب‌تر و دقیق‌تر است .
«وقلنا یا آدم اسکن انت وزوجک الجنه…» (بقره/۳۵)
«وگفتیم:«ای آدم، خود و همسرت در این باغ سکونت گیر[ید]؛» (ف)
«و به آدم گفتیم که با همسرخویش دربهشت بیارام.»(م)
در آیه‌ی مورد بحث «یا آدم» متشکل از حرف ندا و منادا می‌باشد که در ترجمه‌ی دوم، به صورت منادا ترجمه نشده و حرف اضافه‌ی «به» نیز زاید است؛ ترجمه‌ی اول مناسب و درست‌تر است.
«فازلهما الشیطان عنها…» (بقره/۳۶)
«پس شیطان هر دو را از آن‌بلغزانید» (ف)
«پس بلغزانیدشان شیطان» (م)
درترجمه‌ی دوم شبه جمله‌ی «عنها» ترجمه نشده .
«عنها جار و مجرور متعلق به «ازلّهما» یا به محذوف حال» ۲۵
ترجمه‌ی اول مناسب است .
«…یسومونکم سوء العذاب…» (بقره/۴۹)
«[آنان] شما را سخت شکنجه می کردند.» (ف)
«که روا می‌داشتند بر شما شکنجه زشت را» (م)
مورد اختلاف دو ترجمه، کلمه‌ی «سوء» است که برای روشن شدن معنای دقیق آن شواهدی نقل می‌شود. درکتاب وجوه قرآن آمده است:
سوء ـ بدان که سوء درقرآن بر دوازده وجه باشد: وجه نخستین، سوء به معنی سختی بود،چنانکه خدای درسوره البقره(۴۹) و در سوره الاعراف (۱۴۱) گفت:«یسومونکم سوء العذاب» یعنی شده العذابِ و درسوره الرعد (۱۸) گفت:«اولئک لهم سوء الحسابِ» یعنی شده العذاب…۲۶
«ویاد آرید که شما را از فرعونیان نجات دادیم، آنها عذابی سخت به شما وارد می کردند…»۲۷
«سوء العذاب، سخت ترین و بدترین عذاب را نسبت به سایر عذاب‌های دیگر…» ۲۸
همچنین در لسان التنزیل درمورد ترجمه‌ی ترکیب «سوء‌الحساب» از آیه‌ی ۲۱ سوره‌ی رعد معنای «سختی شمار» ذکر شده، که با این تفاصیل ترجمه‌ی اول مناسب‌تر می‌باشد .
«…وانزلنا علیکم المنّ والسلوی…» (بقره/۵۷)
«وبر شما «گزانگبین» و «بلدرچین» فرو فرستادیم .» (ف)
«وفرود آوردیم بر شما «منّ» و«سلوی»‌را.» (م)
مورد اختلاف دو کلمه «منّ و سلوی» است که در ترجمه‌ی دوم به همان صورت اصلی آمده و ترجمه‌ای برای آن ذکر نشده.
در تفسیر پرتوی از قرآن‌ذیل «منّ» آمده است:
المنّ:‌احسان به کسی که سزاوار آن نیست،هر نعمتی، ضعف، قوه، قطع، نقض، به مادّه‌ی آبکی که روی برگ بعضی درختها شکرک می‌بندد مانند گزانگبین نیز گفته می‌شود چون نعمتی بیدریغ است. ۲۹
«المنّ:ترانگبین»۳۰
«المنّ والسلوی: ترنجبین ومرغی بر شکل سمانی…» ۳۱
بنابراین ترجمه‌ی اوّل رسا و کامل‌تر می‌باشد.
مورد دوم کلمه‌ی «سلوی» است که درلغت نامه این گونه بیان شده است :
ورتیج(و) (ا) = وردیج(برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج): طائری است که آن را سلوی و سمانی گویند.(برهان) سمانی (دهار). کرک.(برهان) (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء) بلدرچین. (برهان) (ناظم الاطباء) .بدبده،سلوی.(برهان)‌(صراح) (مجمل اللّغه) مرغی است شبیه تیهو، لیکن از آن‌کوچک‌تر و به تازی سلوی گویند.۳۲
«السلوی:ورتیج»۳۳
با این تفاصیل ترجمه‌ی اول مناسب است.
«قالوا ادع لنا ربّک…» (بقره/۶۸)
«گفتند :‌پروردگارت را برای ما بخوان» (ف)
«گفتند بخوان پروردگارت را» (م)
شبه جمله‌ی «لنا» درترجمه ی دوم معنا نشده است.
«لنا جار ومجرور متعلق به ادع» ۳۴
لذا ترجمه‌ی اول کامل است.
«فما جزاء من یفعل ذلک منکم الاّ خزی فی الحیوه الدنیا…» (بقره/۸۵)
«پس جزای هر کس ا ز شما که چنین کند جز خواری در زندگی چیزی نخواهد بود.» (ف)
«پس چیست کیفر آنکه این کار را کند از شما جز خواریی در زندگانی دنیا .» (م)
مورد اختلاف در ترجمه، کلمه ی «ما» می‌باشد که در ترجمه‌ی اول به صورت «ما» ی نافیه و در ترجمه‌ی دوم «ما»ی استفهامیه معنا شده.
محی الدین درویش در«اعراب القرآن» درمورد نقش «ما»‌آن را «مای نافیه» ذکر کرده است.۳۵
ترجمه‌ی استاد فولادوند متناسب با ترکیبِ درست آیه می‌باشد.
«بئسما اشتروا به انفسهم أن یکفروا بما انزل اللّه بغیا…» (بقره/۹۰)
«وه که به چه بد بهایی خود را فروختند که به آنچه خدا نازل کرده بود از سر رشک انکار آوردند.» (ف)
«چه زشت است آنچه بدان فروختند نفوس خود را که کفر ورزند بدانچه فرستاده است خدا، به ستمگری .» (م)
مورد اختلاف کلمه‌ی «بغیا» است که وجوه معانی آ‌ن از کتاب «وجوه قرآن‌» نقل می‌شود:
بغی ـ بدان که بغی در قرآن‌ بر چهار وجه باشد: وجه نخستین: بغی به معنی بیداد کردن بود…؛ وجه دوم: بغی به معنی بی فرما نی کردن بود…؛ وجه سیّم: بغی به معنی حسد بردن بود، چنانکه در سوره‌ی بقره (۲۱۳) گفت:«الاّ الّذین اوتوه من بعدما جاء‌تهم البینات بغیا بینهم» یعنی حسدا فیما بینهم…؛ وجه چهارم: بغی به معنی پلید کاری کردن بود…۳۶
دردو ترجمه‌ی فوق از وجوه معانی چهارگانه‌ی‌منقول، وجه نخستین وسیّم ذکر شد که برای دریافتن معنای درست آ ن، اعراب این کلمه آورده می‌شود:
بغیا مفعول لاجله و آن، علتِ‌فعل إشتروا یا یکفروا می‌باشد.۳۷
با روشن شدن نقش «بغیا» به عنوان مفعول له که بیانگر علت تحقّق فعل است نمی توان پذیرفت که علت فروختن نفوس خود و کفر ورزیدن آنها ستمگری باشد، درحالی که باپذیرش ترجمه‌ی «رشک و حسد» علت وقوع فعل روشن می‌شود و از طرفی درترجمه‌ی‌دوم جمله‌ی «کفر ورزند بدانچه فرستاده است خدا به ستمگری» دارای ایهام است که آیا کلمه‌ی «به ستمگری»، به«فرستاده است »‌برمی‌گردد یا به «کفر ورزند»؟
«بغیاً از جهت طلب کردن آن چیزی که شایسته‌ی آن نیستند و حسد بردن بر آ‌ن، این علت «یکفروا» است نه «اشتروا» به جهت وقوع فصل، یعنی کافر شدند به آن، به جهت حسد.» ۳۸
«بغیا ان ینزل (الخ) حاکی است که علت انکار حسد بود که چرا پیامبر از نسل اسماعیل است.» ۳۹
«چه بد و ناچیز است آنچه نفوس خود را به بهای آن فروختند که کافر شدند به آنچه خداوند فرو فرستاده است، کفری ازروی حسد و کینه»۴۰
«بئسما اشتروا ـ این جمله بیان علت کفر آنها است و اینکه یگانه علت آن «حسد» بود. بنابراین «بغیا» مفعول مطلق نوعی است و می فهماند که آنها یک نوع کفر است. کفر ناشی از حسد بوده است.»۴۱
بنابر توضیحات بالا ترجمه‌ی اوّل کامل و مناسب تراست.
«ولتجدنّهم احرص الناس علی حیوه ومن الذین اشرکوا…» (بقره/۹۶)
«آنان را مسلماً آزمندترین مردم به زندگی و[حتی حریص تر] از کسانی که شرک می‌ورزند خواهی یافت.» (ف)
«وهمانا یابیشان حریص ترین مردم بر زندگی و از مشرکانند .»(م)
حرف جر «من» در دو ترجمه، دو گونه‌ی مختلف معنا شده، درترجمه‌ی اوّل به معنای «من تفضیلی» ودرترجمه‌ی دوم «من تبعیضی» ذکر شده است.
محی الدین درویش در «اعراب القرآن» آورده است:
«ومن الذین اشرکوا»، واو حرف عطف، که در اینجا محمول بر معنا می‌باشد وتقدیر جمله «احرص من الذین اشرکوا» است ولیکن حذف «احرص» به خاطر تخصیص پس از تعمیم می‌باشد.۴۲
«…من الذین» عطف است بر «الناس» یعنی نه تنها مرگ را آرزو نمی کنند بلکه حریص‌ترین مردم و حریص‌تر از مشرکان به زندگی دنیا هستند …۴۳
با توجه به توضیحات فوق ترجمه‌ی اول مناسب تر و رساتر می باشد .
«…ومن یتبدل الکفر بالایمان فقد ضل سواء‌السبیل.» (بقره/۱۰۸)
«وهرکس کفر را با ایمان عوض کند، مسلماً از را ه راست گمراه شده است .»(ف)
«وآنکه تبدیل کند کفر را به ایمان همانا گم کرده است را ه راست را .» (م)
مورد اختلاف در دو ترجمه، جمله‌ی نخستِ آیه می باشد که دقیقاً‌عکس هم ترجمه کرده‌اند:
«کسی که کفر را بجای ایمان گیرد همانا از را ه راست گمراه شده.»۴۴
«هر که بد ل کند کفر را به ایما ن، یعنی کفر را بر ایمان اختیار کند پس هر آینه گم گشته است از میانه‌ی راه راست.»۴۵
«هر که کفر را با ایمان عوض کند محققاً از را ه راست منحرف شده است .»۴۶
درترجمه‌ی دوم ملاحظه می‌شود که جمله برخلاف شواهد فوق معنا شده وجمله‌ی جواب شرط پس ازآن نیز هیچ گونه تناسب معنایی با جمله ی اول ندارد، در واقع اگر این جمله را به سیاق جمله بندی فارسی مرتّب کنیم این گونه می شود که «وآنکه کفر را به ایمان تبدیل کند.» ملاحظه می شود که از این جمله جز این برداشت نمی شود که کسی کفر خود را به ایمان بدل نماید؛ بنابراین ترجمه ی اول مناسب ترو مطابق با توضیحات می باشد و ترجمه ی دوم اشتباه است.
«…کذلک قال الذین لا یعلمون مثل قولهم …» (بقره/۱۱۳ )
«افراد نادان نیز [سخنی ]‌همانند گفته ایشان گفتند.» (ف)
«بدینسان گفتند آنان که نمی دانند همانا گفتار ایشان» (م)
در دو ترجمه ی بالا لفظ «مثل» درنخستین، به صورت «صفت» معنا شده و در ترجمه‌ی دوم به عنوان «تأکید» آمده است :
«مثل قولهم»، صفت برای مصدر محذوف است و معنی آن، مانند گفتار یهود ونصاری است .»۴۷
کلمه‌ی «مثل» که درترجمه ی دوم تأکید آورده شده، نادرست معنا شده و ترجمه ی اوّل دقیق می‌باشد .
دراین مقاله تنها به آیاتی چندی از این دو تر جمه پرداختیم و بدین گونه می توان تا آخر این دو ترجمه و ترجمه هایی از این دست را بررسی کرد.

By شرکت ناسار - تجارت با عراق

دکتر حبیب کشاورز عضو هیأت علمی دانشگاه سمنان - گروه زبان و ادبیات عربی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *