روباه و زاغ لافونتین

شعر معروف روباه و زاغ سروده کیست ؟ (شعر روباه و زاغ به سه زبان فرانسوی – فارسی و عربی)

شعر معروف «روباه و زاغ» کتاب‌ درسی دوران مدرسه واقعاً سروده‌ی چه کسی است؟

به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، تصویر زاغی که با یک قالب پنیر به دهان، بالای درختی نشسته و روباهی پای درخت در حال صحبت با او و در واقع گول زدن اوست، شاید برای همه‌ی ما آشنا باشد. بله این تصویر درس «روباه و زاغ» کتاب‌ درسی فارسی است و شعر معروفی که سراینده‌اش حبیب یغمایی معرفی شده است.

اما این شعر در واقع ترجمه‌ی منظوم حبیب یغمایی است از شعر شاعر فرانسوی قرن هفدهم یعنی «ژان دو لافونتن»، که البته در کتاب درسی به نام شاعر اصلی آن اشاره‌ای نشده است.

این در حالی است که دو ترجمه‌ی آزاد دیگر هم از این شعر در زبان فارسی منتشر شده است. آن‌طور که در کتاب «اصول فن ترجمه‌ی فرانسه به فارسی» (انتشارات سمت) آمده، ایرج میرزا و نیر سعیدی هم این شعر را ترجمه کرده‌اند.

در اینجا ابتدا متن فرانسوی این داستان، سپس این داستان به زبان فارسی توسط سه شاعر ایرانی و در انتها ترجمه عربی آن را ذکر می کنیم:

La Fontaine,

Le Corbeau et le Renard

Traduit en arabe par Ala Shatnan Al-Témimi

Maître Corbeau, sur un arbre perché,
Tenait en son bec un fromage.
Maître Renard, par l’odeur alléché,
Lui tint à peu près ce langage :
“Hé ! bonjour, Monsieur du Corbeau.
Que vous êtes joli ! que vous me semblez beau !
Sans mentir, si votre ramage
Se rapporte à votre plumage,
Vous êtes le Phénix des hôtes de ces bois. ”
A ces mots le Corbeau ne se sent pas de joie ;
Et pour montrer sa belle voix,
Il ouvre un large bec, laisse tomber sa proie.
Le Renard s’en saisit, et dit : “Mon bon Monsieur,
Apprenez que tout flatteur
Vit aux dépens de celui qui l’écoute :
Cette leçon vaut bien un fromage, sans doute. ”
Le Corbeau, honteux et confus,
Jura, mais un peu tard, qu’on ne l’y prendrait plus

متن سه ترجمه‌ی موجود از این شعر در زبان فارسی در پی می‌آید:

«روباه و زاغ» / ترجمه‌ی حبیب یغمایی

زاغکی قالب پنیری دید

به دهان برگرفت و زود پرید

بر درختی نشست در راهی

که از آن می‌گذشت روباهی

روبه پرفریب و حیلت‌ساز

رفت پای درخت و کرد آواز

گفت به به چقدر زیبایی

چه سری چه دُمی عجب پایی

پر و بالت سیاه‌رنگ و قشنگ

نیست بالاتر از سیاهی رنگ

گر خوش‌آواز بودی و خوش‌خوان

نبودی بهتر از تو در مرغان

زاغ می‌خواست قار قار کند

تا که آوازش آشکار کند

طعمه افتاد چون دهان بگشود

روبهک جست و طعمه را بربود

***

«روباه و زاغ» / ترجمه‌ی ایرج میرزا

کلاغی به شاخی جای‌گیر

به منقار بگرفته قدری پنیر

یکی روبهی بوی طعمه شنید

به پیش آمد و مدح او برگزید

بگفتا: «سلام ای کلاغ قشنگ!

که آیی مرا در نظر شوخ و شنگ!

اگر راستی بود آوای تو

به‌ مانند پرهای زیبای تو!

در این جنگل اکنون سمندر بودی

بر این مرغ‌ها جمله سرور بودی!»

ز تعریف روباه شد زاغ، شاد

ز شادی بیاورد خود را به‌ یاد

به آواز خواندن دهان چون گشود

شکارش بیافتاد و روبه ربود

بگفتا که: «ای زاغ این را بدان

که هر کس بود چرب و شیرین‌زبان

خورد نعمت از دولت آن کسی

که بر گفت او گوش دارد بسی

هم‌اکنون به‌ چربی نطق و بیان

گرفتم پنیر تو را از دهان

***

«روباه و زاغ» / ترجمه‌ی نیر سعیدی

بامدادان رفت روباهی به باغ

دید بنشسته است بر بامی کلاغ

نشئه و شادی بی‌اندازه داشت

زیر منقارش پنیری تازه داشت

گفت در دل روبه پرمکر و فن

کاش بود این لقمه اندر کام من

با زبانی چرب و با صد آب و تاب

گفت پس با وی که: ای عالیجناب

از همه مرغان این بستان سری

وه! چه مه‌رویی چه شوخ و دلبری

این‌چنین زیبا ندیدم بال و پر

پر و بال توست این یا مشک تر!

خود تو دانی من نیَم اهل گزاف

گر بُرندم سر نمی‌گویم خلاف

گر تو با این بال و این پرواز خوش

داشتی بانگ خوش و آواز خوش

شهره چون سیمرغ و عنقا می‌شدی

ساکن اقلیم بالا می‌شدی

غره شد بر خود کلاغ خودپسند

خودپسند آسان فتد در دام و بند

تا که منقار از پی خواندن گشاد

لقمه‌ی چرب از دهانش اوفتاد

نغمه چون سر داد در شور و حجاز

کرد شیرین کام رند حیله‌ساز

شد نصیب آن محیل نابکار

طعمه‌ای آن‌سان لذیذ و آب‌دار

گشت روبه چون ز حیلت کامکار

داد اندرزی چو درّ شاهوار

گفت هر جا خودپسندی ساده است

چاپلوسی بر درش استاده است

آن تملق‌پیشه‌ی رند هوشمند

نان خورد از خوان مرد خودپسند

ترجمه عربی

الثعلب و الغراب

حطَ الغرابُ على شجرهٍ بهیه

یحمل فی منقاره جبنهً شهیه

جاءَ الثعلبُ یسعى خلف الرائحه الزکیه

لیکلم الغراب کلاماً فیه سوء نیه :

صباحُ الخیر سیدی الغراب ..

کم تبدو جمیلاً وجذاب ..

سأقول لک شیئا  و لست بکذاب

إن کان تغریدک مثل ریشک جذاب

فانک سید الطیور فی کل  هذا الغاب

لم یشعر بارتیاح لهذا الکلام الغراب

و لکی یُظهر محاسن صوته الخلاب

فتح منقاره کله لتسقط الجبنه البیضاء

التقطها الثعلبُ حالاً قائلاً بدهاء :

اعلم یا سیدی الطیب و بذکاء

أن کل محتال یخدع من یصغی له من الغُرباء

و أن هذا الدرس یعادل تلک الجبنه الخرقاء

ارتبک الغراب و اقسم بحیاء

أن لا یخدعه احد من الغُرباء…

By شرکت ناسار - تجارت با عراق

دکتر حبیب کشاورز عضو هیأت علمی دانشگاه سمنان - گروه زبان و ادبیات عربی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *