تأثیر زبان عربی بر فارسیتأثیر زبان عربی بر فارسی

تأثیرات زبان عربی بر فارسی

«زبان عربی» چه تغییر مهمی در «زبان فارسی» ایجاد کرده؟
سامان موحدی راد در معرفی و نقد کتاب تهران نوشت: باوری عمومی وجود دارد که کلمات عربی که بعد واقعه تاریخی ورود اسلام به ایران وارد زبان فارسی شده‌‌اند، این زبان را به نابودی کشانده‌اند. باورمندان به این گزاره معتقدند برای نجات زبان فارسی از این آفت باید به سراغ کلمات سره فارسی رفت و مثل یکی دو استاد معروف زبان فارسی حتی در گفت‌وگوهای روزمره هم تنها از واژه‌های سره و پاک پارسی بهره برد. این گروه شاهنامه را به عنوان یکی از بزرگترین مراجع فارسی عاری از واژه‌های عربی می‌دانند و رویای‌شان این است که روزی تنها واژه‌های سره فارسی در منظومه زبانی ایرانی‌ها جای داشته باشد و سایر کلمات دخیل از ساحت این زبان رخت بربندند. اما حتی اگر این ادعا که شاهنامه عاری از کلمات دخیل عربی است درست هم باشد چگونه است که ما، علاقه‌مندان به زبان فارسی، هم از خواندن شاهنامه لذت می‌بریم و هم از گلستان و بوستان سعدی یا سایر متون کهن فارسی که با کلمات دخیل عربی آمیخته شده‌اند؟ اصلا کاری که ورود اسلام به ایران با زبان فارسی کرد تنها وارد کردن چند کلمه عربی و عمومی کردن آن بود یا رویداد دیگری در زبان فارسی رخ داده است؟ قاسم هاشمی‌نژاد در پیشگفتا «کتاب ایّوب» سه صفحه آموختنی درباره زبان فارسی و فارسی نویسی دارد.

«قاسم هاشمی‌نژاد» یکی از پاکیزه نویسان فارسی در چند دهه اخیر در پیشگفتار «کتاب ایّوب» و در توضیح زبان فارسی شده کتابی که از متون عهد عتیق به فارسی برگردانده گریزی هم به این مسئله می‌زند و موضوع مهمی را در رابطه با تاثیر ورود کلمات دخیل عربی بر زبان فارسی مطرح می‌کند. خواندن این سه صفحه از پیشگفتار «کتاب ایّوب» شاید برای بسیاری از علاقه‌مندان به زبان فارسی که تنها دل در گرو جوییدن کلمات سره فارسی برای رسیدن به جوهره این زبان را دارند لازم باشد:

یکی از خصائص کم و بیش از یاد رفتهٔ زبان فارسی در ترکیبات فعلی آن متجلّی می‌شد. این ترکیبات فعلی اغلب به کمک عناصر مادی و ملموس ساخته می‌شد. این عناصر هر قدر به حیات انسانی و کارورزی او نزدیکتر بهتر. در نتیجه، اعضای بدن و اندامی که کاربرد بیشتری داشتند (مثل دست و پا و سر و چشم)، و ابزار و مصالحی که در زندگی روزمره کارآیی بیشتری داشتند (مثل تبر و تیر و تیشه و تیغ) و عناصر طبیعت که انسانها بیشتر با آن‌ها سروکار داشتند (مثل آب و باد و آتش و خاک) و جانوران وحش و اهل که همباز زمینی او بودند (مثل شیر و گور و گوسفند و مرغ) در ساخته شدن این ترکیبات دخالت بیشتری می‌داشتند. این البته، در شکل‌گیری تمامی زبانها مؤثر بوده، اما در زبان فارسی بخشی جدایی‌ناپذیر از عیار آن را می‌ساخته است. به مرور این جوهره رنگ باخت. دخیل شدن واژه‌های عربی در زبان فارسی سبب شد کلماتی که از این خصیصه عاری بودند جای ترکیبات، چه فعلی و چه اسمی، فارسی را بگیرند و عرصه را بر آنها تنگ کنند. زبان وقتی از کارکردهای خود بیفتد، خصائصش را از دست می‌دهد. یک مثال سردستی از شاهنامهٔ مصحح آقای جلال خالقی مطلق [روزبهان، ۱۳۶۸] را تفألاً باز می‌کنم. صفحه ۶۶ می‌آید. محض رعایت رسم و سنت فال، پنج سطر آغازین آن را برای شما نقل می‌کنم که از قضا مربوط به داستان فریدون است. فریدون از کوه به دشت می‌آید و از مادرش تخم و تبار خویش را می‌پرسد و از پدر و گوهرش جویا می‌شود. مادر سرگذشت او را باز می‌گوید، از جمله سپردن او به گاوی که دایگی فریدون را بر عهده گرفته بود و ضحاک آن گاو را بکشت:

فریدون برآشفت و بگشاد گوش
ز گفتار مادر برآمد به جوش
دلش گشت پردرد و سر پر زکین
به ابرو ز خشم اندر آورد چین
چنین داد پاسخ به مادر که شیر
نگردد مگر بازمایش دلیر
کنون کردنی کرد جادو پرست
مرا برد باید به شمشیر دست
بپویم به فرمان یزدان پاک
برآرم ز ایوان ضحاک خاک

تأثیرات زبان عربی بر فارسی
می‌بینید که تقریباً تمامی افعال به کار رفته ترکیبی‌ست و با عوامل و عناصر مادی و ملموس ساخته شده است: گوش گشادن، دل پر درد گشتن، سر پر ز کین گشتن، به ابرو از خشم چین اندر شدن، شیر به آزمایش دلیر گشتن، به شمشیر دست بردن، از ایوان خاک برآوردن. حتی در آنجا که به ظاهر نشانی از عنصر محسوس نیست، آنچه به ذهن متبادر می‌شود محسوس است. مثل «به جوش برآمدن» که از صفت آب، وقتی گرما می‌بیند، گرفته شده است. یا حتی اگر بخواهیم باریک‌نظری به خرج دهیم و مته به خشخاش بگذاریم، می‌توانیم در ریشه فعل پوییدن دقیق بشویم که از واژه «پا» درست شده است.

به مرور، هر قدر که ما از سرچشمهٔ زبان فارسی دور شدیم، از این جوهره هم دور افتادیم. مثلا، جایِ گردن نهادن، گفتیم اطاعت کردن؛ جایِ چشم به راه بودن، گفتیم منتظر بودن؛ جای دستگیری، گفتیم امداد؛ و جای چشم‌پوشی گفتیم بی‌اعتنایی ــ و جز اینها. من مخالف به‌کارگیری لغت‌های عربی نیستم. این درست که لغات عربی که حالا رنگ و طعم فارسی به خود گرفته‌اند به غنای زبان فارسی افزوده‌اند و امکان داده‌اند تا شعر آن این چنین بشکفد و ببالد، اما برای حفظ جوهر زبان تعادلی را باید نگه داشت. ما آن تعادل ظریفی را که فی‌المثل سعدی بیشتر در بوستان و در غزلیاتش مراعات می‌کند بکلی از دست فروگذاشتیم. همهٔ آنچه ما به عنوان خصیصه و جوهره نام بردیم و جذابیت زبان فارسی از آن می‌آید، سبب محسوس شدن زبان و تصویری شدن آن می‌شود. به یُمنِ این ویژگی، زبان فارسی، در عیار خود، هم چشیدنی‌ست، هم شنیدنی و دیدنی،هم بوییدنی‌ست و هم بسودنی. این آن گوهر گرانبهایی بود که ما کم و بیش از دست دادیم.

حرف نهایی را بزنم. فکر نکنید صرفاً با استفاده از واژه‌های سره و به کارگیری لغتهای پاک پارسی [یا به قول شهمردان بن ابی الخیر، در روضهالمنجمین، «دری ویژهٔ مطلق که از فارسی دشوارتر است»[۱۹]] زبان را فارسی می‌کنید. عیار فارسی بودن چیز دیگری است. مهمترینش همین بود که از آن سخن رفت.

کتاب ایّوب، منظومه آلام ایّوب و محنتهای او از عهد عتیق، گزارش فارسیِ قاسم هاشمی‌نژاد، نشر هرمس، صفحات ۲۹ تا ۳۱ پیشگفتار

منبع : تابناک

تأثیرات زبان عربی بر فارسی

همچین بخوانید : تجزیه و ترکیب نهج البلاغه

By شرکت ناسار - تجارت با عراق

دکتر حبیب کشاورز عضو هیأت علمی دانشگاه سمنان - گروه زبان و ادبیات عربی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *