معلم لهجه لبنانیمدرس لهجه لبنانی

استخدام مدرس لهجه لبنانی

یک مؤسسه آموزشی در تهران (سید خندان) نیازمند مدرس لهجه لبنانی ( لزوما اهل لبنان) است
متقاضیانی که شرایط فوق الذکر را دارند می توانند با شماره زیر تماس بگیرند

۰۹۰۳۴۳۰۴۶۷۲
در زمان تماس بفرمایید از طرف دکتر کشاورز و شرکت ناسار


نکاتی چند در آموزش مکالمه عربی با لهجه لبنانی :

۱- فعل هایی که بر زمان حال دلالت کنند پیش از آنها واژه “عم” به کار می رود و حرف الف {در متکلم وحده } به حرف « ب » تبدیل می شود.{اختیاری است .} مانند :

إنّی أکْتُبُ نَصّـاً.= عَمْ بَکْتب نَصّ . یا عَـمْ أکتبْ نَصّ .

۲- فعل هایی که بر آینده نزدیک دلالت دارند پیش از آن ها واژه ی “رَحْ “راحْ”به کار می رود .
مانند : رَحّ بَعرفْ = خواهم شناخت .

۳- ضمیر « هُم » و « کُم » به « هُن » و « کُنْ » تبدیل می شود و این بسیار شگفت است که به جای مذکر مؤنث می آید .
مانند : کُلُّــهُم = کِلْــهُن

۴- ضمیر متصل « ـهُ » به « ــو » تبدیل می گردد. مثال : عَنْهُ : عـنو

فرمول ساختن فعل مستقبل: حَ/ راحْ + فعل مضارع در صیغه ی مناسب

اینکه کی « حَ » و کی « راحْ » به کار ببریم دشوار است . حَ در حقیقت همان راح است . در عراق فقط راح و در سعودی فقط ح و در لبنان هر دو به کار می رود ولی تشخیصشان سماعی است .
مثال :

الطَقْسْ بطهران حَ یْکونْ مُمْطِـر بُـکْـرَه . = فردا هوا در تهران بارانی خواهد بود.

فردا سفر خواهم کرد. = ح / راح سافِرْ بُـکْـرَه .

فردا خواهم رفت . = حَ روحْ بُکره .

اِلمَـعْـرَضِ السَـنَوی لِلکتُب راحْ یْکونْ اِلمَــرّه بْــدُبی .= نمایشگاه سالانه کتاب امسال در دوبی خواهد بود.

حَ شوفَکْ قَریباً إنْ شاء الله. = به زودی تو را به امید خدا خواهم دید.

ما راحْ قولْ شی هَلّـأ . = حالا چیزی نخواهم گفت . ( هَلَّأ در اصل هَلَّق و هَلَّق در اصل هذا الوقت بوده است . )

یک ماشین جدید خواهم خرید. = حَ شْـتَری سیّارهْ جْدیده . ( همه جا ج را ژ تلفظ کنید . )

الغُـیوم مُتّـجِهه إلی لبنان وْ راحْ توصَـلْ عَ بیروتْ اُسْبوعِ الجایه.=ابرها به طرف لبنان می آیند و به زودی در هفته بعد به بیروت خواهند رسید .

یِـمْرُقْ( یِـمْرُؤ ) تمرؤ : می گذرد، سپری می شود

اِلـأیّـامْ عَـمْ تـِمْرؤ : روزها می گذرند .

تُــــؤْبُـرْنی / تُــــؤْبُـرینی : قربونت برم

کَــفّی : ادامه بده

شو : چی

فوتو لِـــهونْ : داخل اینجا بشید ( لِهون = لِـهُنا )

ساعات:

وَحده وْ رُبُــع = یک و ربع

وَحْده وْ نُص = یک و نیم

آربـعه إلْـا رُبُــع = یه ربع به چهار

أربَـعـه إلّـا تِلِـت =۲۰ دقیقه به چهار ( تِلِت همان ثُلث است یعنی یک سوم )

تانیه وْ نُـصّ مساء بْتوئیت الئاهره .= دو و نیم عصر به وقت قاهره

حبیبْتی أنا بُـکْرَه مُسافره بْسوریا و هَـاقْـعَـد بْدمشق لِــتِلِت أسابیع وْ أکیدْ راحْ إشْتَـقْتِـلَـکْ اکْتیــــــر .

عزیزم من فردا راهی سوریه م و سه هفته توی دمشق خواهم موند و حتماً خیلی دلم برات تنگ می شه .

دَلّوعه (صفت) بمعنی ناز / دلع ( اسم) بمعنی ناز / تِـدلع (فعل) ناز می کنی

اذا حَدی بیفَـکِّـرْ ان یُصیبَـکْ رَحْ أقتُــلْه و اخلصْ مِنُّه .

اگه کسی فکر کُنه که بهت آسیب برسونه اون رو خواهم کشت و ازش خلاص می شم.

لَــو بـِکْزُبْ ما راحْ بیْـبَـیّن علی وِشّی .

اگه دروغ بگم از صورتم ( قیافه م ) معلوم نمی شه .

این دو واژه را با هم اشتباه نگیرید .

حَدّی = کنار من حَدَی=یک نفر

إحْمَی = پدر شوهر / پدر زن

مَرتْ عَمّی = مادر شوهر/مادر زن

سِلْف= برادر شوهر

سِلْفِه = جاری

عَــدیل = باجناق

خطیب (مذکر) / خطیبه (مونث) = نامزد

خواهر شوهر = إخْت زوج یا بـِنـِت عَم (دومی رایج تر هست) /

خواهر زن = اِخِتْ مَـرت یا بـِنِـت عَم

انگشتر = خاتَم

حلقه عروسی = مَحبَس ( لبنانی )که در عراقی مِحبَس گویند ./ دِبْــله ( مصری )

بـِکِل صِراحَه أنا راحْ بِقْتِل سِلفَتی نِهایَـه = راستش رو بگم من آخرش جاریم رو می کُشم .

ما فی حَـدا = کسی نیست

هیچ کس= ما حَـدا

فی حدا = کسی هست

مینْ اقترح علیکی تحجزوا بْهای الصاله ؟= کی بهت پیشنهاد کرد این سالن رو رزرو کنی؟

روق (مذکر)/ روقی(مونث)= آروم باش .

الیوم= امروز

بُــکرا= فردا

پس فردا= بَعَد بکرا

دیروز= امْبارَح

پریروز= اَوَّلْــتْ امْبارَح

پس پریروز = اوّلت اوّلت امبارح

اِلسّوق ( اِلسّوء )= بازار

اِشْتَــری = بخر

أغراض=چیزها ، خرت و پرت ، اسباب و اثاثیه

شْـوَیّـه اغراض = یه چیزایی

حمید: حَ تْسافری بُــکرا ؟ فردا مسافرت میری؟

لَمیس : لاء، بَــعَد بُکْرا. نه پس فردا

حمید: شو راحْ تـعْمَلی اِلیُوم؟ امروز میخوای چیکار کنی؟

لَمیس : ولا شی،بَـسّ یِمْکِن روح عَ السّوق بـعد الظهر أشْتِری شْـوَیّه أغْراض

هیچی ولی شاید بعد از ظهر برم بازار یه چیزایی بخرم.

لِیْکی (مونث)= لِیکْ (مذکر) = شوفی(مونث)=شوفْ ( مذکّر) = ببین

طارْ عَقْلو = طارَ عَقْــلُ+هُ (مذکر) = طار عقلا = طارَ عقلُ+ها(مؤنث) : عقل از سرش پرید.

اِلــغالی حَقّــو فی . = هیچ گرونی بیخود گرون نیست .

مکالمه تلفنی

سارین: های لینا . إنتی وَیْــنْ ؟

لینا: عَم نشتری فُستان العروس.

سارین: کم حق الفستان؟ یا ( ای تَـره قَدَّیش الفُستان ؟ )

لینا: بْیاخّد اکْتیرْ .

سارین: فی مراعاه بالسِّعر؟

لینا: شو؟! لا.لازِمْ نْــروح بْمکان آخَر .

سارین: مَــعاکْ حَـق.

قیس= پرو کن (فعل) / قیاس= پرو کردن (مصدر )

مُمکِن قیس ؟ میتونم پرو کنم؟

غُرفهِ القیاس وَیْــنْ ؟ اتاق پرو کجاست؟

لبنانیها رسم دارند که بعد از جاری شدن خطبه عقد فاتحه می خوانند.

۱- قَــریتوا الفاتحه ؟: فاتحه خوندین؟

– اِی قَـریناها: آره خوندیمش.

طاوْلـه = میز

حَــجَز ( حَژَز )= رزرو کردن

مثال: کَم طاوله حَجَزتوا مِنْشان اِلعُــرْس ؟ : چن تا میز برا عروسی رزرو کردین ؟

سپیدار: اِمْتین عُرسِک؟ انا بَــعرف عندِکْ خطیب . = عروسیت کیه ؟ من می دونم نامزد داری

مونا: اناااا؟ لا. مُش مَضبوط . مـــــن ؟! نه. راست نیس .

لینا و سارین منتظر جناب داماد بودند که بیاد و عروس رو به محل جشن ببره

سارین: شو؟ رح یاخدک بْسیارتو ؟

چی ؟ حقیقتاً با ماشینش می برنت؟

لینا: لاء، شو سیارتو ؟! قلّتْ لو یِـستَأجِر سیاره شیکْ مَـعَ شوفیر ،بَلا شوفیر .المهم شیک و یُــزَیّــنْها شیک.

نه! ماشینش چیه!؟ بهش گفتم یه ماشین شیک اجاره کنه یا با راننده یا بی راننده مهم اینه که شیک باشه و شیک هم تزیین بشه.

توضیح: سیاره(لبنانی)= عربیه(مصری)=ماشین

ئلّتْ لو (گفتاری )= قُلْـتُ + لَــهُ( نوشتاری ) = به او گفتم.

به تلفظ برخی حروف در گویش لبنانی که تقریباً با سوریه یکی است توجه کنید :

ج: به صورت ژ تلفظ می شود .

ق:به صورت ء ( همزه ) تلفظ می شود.

ث: در بیشتر موارد ت تلفظ می شود و گاهی س تلفظ می شود.

ذ: در بیشتر موارد د تلفظ می شود و گاهی ز تلفظ می شود.

ض: به صورت د تلفظ می شود.

ظ: به صورت ز تلفظ می شود.

حروف دیگر هم به صورت نرم تلفظ می شوند.

۱- ایمْتینْ عُــرْسْـکُنْ ؟ کی عروسیتونه ؟

لبنانی ها به جای متی می گویند :

« ایمتین » یعنی کی.« لِــإمتَه » نیز گفته می شود.

۲- قَضَی = گذراند ، سپری کرد

مثال: وَیْــنْ حَ تقَضّو شَهْرِ العَــسَل؟

ماه عسل رو کجا می گذرونین ؟

– کَـمْ یُــوم حَ تقضّوا بْشَهْـرِ العَسَل؟

چند روز ماه عسل می مونین ؟

۲- إشْــتَرَیْتوا الذَهَب/الشَبْکه ؟ / طلا خریدید؟

« شَبْکه » به مصری می شود : « سرویس عروس ».

اما لبنانیها و سوریها می گویند: « صیغه sigha »

صیغه= سرویس عروس (لبنانی)

۳- بِـتْحِبّی ذَهَب أبیَضْ یا أصْفَــر؟

طلای سفید دوست داری یا زرد؟ { بِتْحِبّی (مونث) – (بِـتْحِبّ (مذکر) }

مَعاکْ حق ،لازِمْ نْروح عَ الصاله.

سوّاق ، سائق = شوفر یعنی راننده

شوفر واژه فرنگی است که افراد برای کلاس گذاشتن به کار می برند.

مانّک قَلیــلِه ( ئلیلـه ) = کم نمیاری ها! (مونث)

مانّک قلیل = کم نمیاری ها!(مذکر)

قَدَّی کانْ مِهرِکْ؟ مهریه ات چقدر بود؟

قَدَّی مؤَخّــرِکْ؟

مؤخّر پولیست که هنگام طلاق به زن داده می شود.

مهریه در لبنان هنگام ازدواج کامل به زن داده می شود.

کَـلَّـف = هزینه ی عروسی

قَدَّی کَلَّــفَک الْــعُـرس؟ خرج عروسیت چقدر شد ؟

بْ أینا کَنیسِه تْــکَلَّـلْتی ؟ (مؤنث) /بْ أینا کنیسه تکلّلتو ؟ (مذکر)

توی کدوم کلیسا عقد کردی ؟

ایمْتینْ خَـطَبیتی؟/خَطَـبْتِ؟ کی نامزد کردی؟

ایمتین حَ تِـلْبَسوا الخَواتِـم/المَحابِس؟

کی انگشترها رو/حلقه ها رو دستتون می کنین؟

لینا: بَس جَمال لِـهَلَّـأ ماوِصِلْ .

ولی جمال تا حالا نرسیده .

سارین: والله طَبْ . شوفی وَیْنْ صارْ .

خُب بهش زنگ بزن ببین کجا مونده .

لینا: خِــجْلانه، لِهَلّـأ دَقَّتْ لو مَرَّتینْ وْ هوَّه یْقولْ خَمَس دَقایق بُوصِـلْ.

شرمنده تا حالا دو بار بهش زنگ زدم ،میگه دارم میام ۵ دقیقه دیگه می رسم.

سارین: عادی حَبیبْتی ،اِرْجَعی . لِــأنّو فِـعلـاً تْـأخَّـرْنا عَ الدُیوفْ .

عزیزم طبیعیه باز هم (بهش زنگ بزن) چون واقـعاً واسه مهمونا دیر کردیم.

بهش زنگ بزن= دَقّی لو

دارم میام= جایه

الدُّیوف = الضُّیوف : مهمانها

نه هنوز نیم ساعت وقت داریم= لاء لِسّه فی وقت نُصّ السّاعه .

چند واژه لبنانی

برغته: من أنواع الأحذیه = نوعی کفش
برِنجی: بکسر الراء – مهندم و مرتب (أصلها افرنجی) = آراسته
برنیه: وعاء فخاری صغیر لحفظ الطعام خاصه الحلیب واللبن = ظرفی سفالین و کوچک برای نگهداری خوراک به ویژه شیر و ماست
بشتخته: جارور لحفظ المال
بطنه:مفرد شجر البطم وجمعها البطنات والبطانی = مفرد درخت بطم
بیعئد:رائع = جالب
بعقه:رغیف صغیر, سمیک, ومستدیر یصنع من دقیق القمح =قرص کوچک ، پهن و گِرد نان که از آرد گندم درست می شود.
بقجه:القجه, وکانت تصنع من القش. = بقچه
بلاطه:حجر مصقول یدق اللحم علیه بواسطه المدقه لصنع الکبه :جرن الکبه =سنگی که گوشت رویش با یک گوشت کوب برای درست کردن غذایی به نام کُبّه له می شود .
زنخ و سئیل : دمه ثقیل = نجوش دارای خون سنگین
حایص: محتار قلقان = آشفته حال و نگران
معتر : فقیر ، مسکین = درمانده و نیازمند
برندا: شرفه

زت او کب : رمى = انداخت

جخ……… یعنی شیک

بأوسی…. یعنی بیفاجأک من الخلف= از پشت غافلگیرت می کند

إسّا………. یعنی الآن = اکنون

أوضه : غرفه = اتاق

تخت: سریر = در اصل فارسی است به معنی تخت که در سایر کشورها نیز به کار می رود.

بعجور: نبات الشمام

مبلى ……….. نعم

دُغری………… مباشره = مستقیم ، راست. در اصل ترکی است

لَیک……………انظر = نگاه کن

بعتل همک………..بحمل همک

تِصْطِفِل :على راحتک

جُوا:فی الداخل = درون

سکَربینه:حذاء نسائی= کفشی زنانه
صبّاط:حذاء رجالی = کفشی مردانه

اشَطِت:وقعت = افتاد

شَرْشَح:بهدل:وبخ

زَبََّط:صلّح

مکَرْکَب :فوضوی = آشوب طلب

عَجْأَه سیر:زحمه = شلوغی راه

سَکََّر یعنی أغْلَقَ = بست

نَوَّس :یعنی خفف مثل نوس الصوت أو الضوء = کم کن

قصفتلی رکبی : خوفتنی او رعبتنی

فَل : هرب أو راح = گریخت یا رفت

استحلیت : عجبنی

بْیلبقلی : بیناسبنی = مناسب من است

تقبرنی : تتطلع على قبری .= روی قبرم ظاهر می شود

و بدی الفت انتباهکن انه نحنا اللبنانیه بنقول فصل الصیف بفتح الصاد و سکون الیاء ” َصیف ” .

می خوام بگم که ما لبنیها فصل صیف ( تابستان ) رو به فتح صاد و سکون ی تلفظ می کنیم .

الشتی : الشتاء .= زمستان

الدنی : الدنیا .

امتین : متى ؟ . = چه موقع ، کی

بکی شی : فیکی شی .

عیطیلها : نادی علیها . = صدایش کن

کمان . = همچنین

بهداوه : بهدوء = به آرامی

ولدنه : حرکات اولاد .

ما حدا لحدا : کل واحد بحالو و نفسه = هرکس به حال خودش

حدا = کسی

حدی = کنارم

نحنا عنا لما بدنا نحکی مع مجموعه بنضیف حرف النون اخیر . = ما وقتی می خواهیم در باره گروهی صحبت کنیم در آخر کلمه حرف نون اضافه می کنیم.

نکته : این نون همان ضمیر هُم است که به جایش با کمال تعجب هُن آمده است و هُن به صورت نون مخفف شده است.

متل : کیفکن ؟ شو اخبارکن ؟ اشتقتلکن کتیر ؟ وینکن ؟؟ زمان ما سمعنا عنکن

ببقى : یظل = می مانَد

قلبی انکوى : احترق = آتش گرفت

یعمر : یبنی = می سازد

الجنینه : الحدیقه = باغ

یعَـبّی : یَملأ أو یکمل .= پُر می کند ، کامل می کند

جوانح : اجنحه . = بال ها

خَـبّرنی : انقل لی الاخبار . = خبرها را به من رساند

جایی : قادم = در حال آمدن

طلع : انظر = نگاه کن

الحکایه : القصه = داستان

شو بتریدی : شو بَـدِّکْ . = چه می خواهی

بعلمی : انا بظن . = گمان می کنم

یفضى : یصبح فارغ . = خالی می شود

نطرنی : انتظرنی . = منتظرم شد

صَبیه : فتاه = دختر

ازاز : زجاج . = شیشه ( در عربستان گُزاز گویند )

حنیه : حنان . = مهربانی

صغیوره : صغیره = کوچک

حاکینا : احکی معنا = با ما حرف بزن

رفیق : صدیق

نبرم : نلف .

صوب : باتجاه . = در جهت

فایق : متذکر .

الضیعه : القریه

ستی : جدتی = مادر بزرگم

سَهرَیاتنا : حفلاتنا . = جشن هایمان

میکانسیان : میکانیکیی سیارات

مِرسال : رساله = نامه

تَـعا : تعال = بیا

العربیی : السیاره = ماشین ، خودرو

افاده : معلومه

بیی : ابی = پدرم

امی : امی = مادرم

حشوره : متدخله .

لهجه لبنانی

نخستین قاعده :

قاف بیشتر به صورت همزه و گاهی هم ک تلفظ می شود.

مانند قم –> اُم (برخیز) قَوام –> اَوام (زود سریع)

قاعده دوم :

حرف جیم ، ژ تلفظ می شود مانند جنوب –> ژنوب جمیل –> ژمیل

قاعده سوم :

حرف ثاء بیشتر تاء و گاهی سین تلفظ می شود .

مانند اکثر : اکتر (بیشتر) ، ثانی –> تانی (دوباره و دومین)

حرف ضاد دال تلفظ می شود مانند: راضی –> رادی ، برضو –> بردو (دوباره)

ذال را بیشتر دال و گاهی ز تلفظ می کنند.

مانند اخذ —> اخد ، کذّاب –> کدّاب (دروغگو)

بر همین پایه هذه یا هذا و کذا را هیدی (هذه) هودی، هیدا (هذا) و کِدَه (کَذَا) به کار می رود

در شامی و مصری برای پرسش از چیزی از شو (چه؟) استفاده می شود.

مانند شو اسمک؟ –> اسمت چیه؟

و همین طور مانند مصری گاهی از ایه (چه؟) استفاده می شود .

مانند اخبارک ایه؟ –> چه خبر؟

۱٫برای سلام کردن: های و مَرْحَبا

۲٫برای خداحافظی: بای و بْخاطرَکْ
۳٫برای احوال پرسی:کیفَکْ «چطوری » یا شو أخبارک « چه خبر»

به مصری : إزَّیَّــکْ
نکته:برای زن از کسره مانند کیفِــکْ و مرد فتحه مانند کیفَـکْ استفاده می کنند.
۴٫چیکار می کنی ؟ : مذکر :شو بْـتـِعمَل ؟ مؤنث: شو بْـتِـعْـمَلی ؟
۵٫خیلی: کْتیر ، اِکْتیر مصری:قوی « أوی تلفظ کنید . »

۱٫بَحِبَّـکْ: دوستت دارم

۲٫بَـعْشِقَکْ : عاشقتم

۳٫بَموت فیک: میمیرم برات

۴٫إشْتَقِتْ لَک: دلم برات تنگ شده

۵٫بَسْتَنّـاک: منتظرت می مونم

۶٫ حبیبی: عزیزم ، عشق من

ضمایر در عربی لبنانی :

انا :من / إنْتِ :تو « برای مرد » إنتی « برای زن / هیّه :او « برای زن » / هوَّه :او برای مرد / نِـحْنا :ما / إنْــتو :شما / هُم : آنها « برای مرد و برای مشترک » /هُنْ : آن ها « برای زن »

یک گفت و گو به عربی لبنانی – سوری :

اَهْلینْ اَحِبّائی سلام دوستان من
کیفکن..؟ ! حال شما چطوره ..?!
أنا آسفه کْتیر کْتیر مشان مَ قدرت اَجی کَم یوم .

من واقعاً متأسفم که نتونستم این چند روزه بیام .

أنا بشتاقت لْکُن کْتیر کْتیر من دلم خیلی خیلی برای شما تنگ شده بود .
و کنت بِتْمَنّى بَقدر اَساعِدْکُن على قدر الامکان .
و آرزو می کردم که بتونم تا اونجایی که میشه بهتون کمک کنم .
مشان نِبْدی نْـدَرْدِش باللغه العربیه مِن تانی .
برای اینکه دوباره از نو گفتگو به زبان عربی رو شروع کنیم .
شو رأیکن..؟ ! نظر

استخدام مدرس لهجه لبنانی – تدریس لهجه لبنانی در آموزشگاه – نیازمند مدرس جهت تدریس عربی

By شرکت ناسار - تجارت با عراق

دکتر حبیب کشاورز عضو هیأت علمی دانشگاه سمنان - گروه زبان و ادبیات عربی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *