راوی غیر قابل اعتمادراوی اغفالگر چیست

راوی اغفالگر چیست
Unreliable narrator
در این اصطلاح واژه اغفالگر بدان جهت به کار می رود که این راوی بنا به عللی چون خامی، معصومیت بیش از اندازه، سادگی،جهالت یا حماقت موجب می شود که خواننده از زاویه دید او به تعبیرها و تفسیرهای نادرست و خلاف واقعی نسبت به جریان داستان برسد و بر این گمان باشد که تعابیر و تفاسیر مزبور مطابق با رای و نظر حقیقی نویسنده است حال آنکه چنین نیست.
راوی اغفالگر شخصیتی است که داستان را روایت می کند اما تعابیر و تفاسیر او از آنچه نقل می کند با عقاید و آراء ضمنی و مورد تأیید نویسنده یکی نیست و نویسنده نیز می خواهد که خواننده بر این گمان واهی باقی بماند. هنری جیمز نویسنده آمریکایی قرن نوزدهم، در آثار خود معمولا از چنین راوی ای بهره می گیرد و با استفاده از معصومیت مفرط یا مغالطه کاری و جهالت او، تصاویر نادرستی از ضمیر آگاه ارائه می دهد.
استفاده از راوی اغفالگر سبب می شود تا زمینه آیرونی هایی فراهم آید که خواننده اغلب نمی تواند از خلال آنها پی به منظور واقعی نویسنده ببرد و از درک معیارهای سنجش حقیقت در اثر عاجزاند.
سیما داد فرهنگ اصطلاحات ادبی
به راوی اغفالگر راوی غیر قابل اعتماد نیز گفته می شود
راوی غیرقابل اعتماد، راوی ای در اثر ادبی یا تئاتر یا سینما است که سخنش فاقد اعتبار است. این اصطلاح اولین بار توسط وین سی بوث ابداع شد. در حالی که راوی غیرقابل اعتماد بر اساس تعریف مرسوم، راوی اول شخص است بعضی استدلال می‌کنند که راوی غیرقابل اعتماد مخصوصاً در سینما و تلویزیون می‌تواند علاوه بر اول شخص، دوم شخص یا سوم شخص نیز باشد.

گاهی غیرقابل اعتماد بودن راوی بلافاصله از شروع داستان آشکار می‌شود. به عنوان مثال ممکن است در شروع داستان راوی ادعایی نادرست یا موهومی کند، یا اینکه اذعان به داشتن بیماری روانی کند یا ممکن است داستان یک فریم داشته باشد که در آن راوی به صورت یک کاراکتر ظاهر می‌شود و سرنخ‌هایی از غیرقابل اعتماد بودن او نشان داده می‌شود. در کاربرد دراماتیک‌تر این تکنیک، غیرقابل اعتماد بودن روای در اواخر داستان فاش می‌شود. این پیچش داستانی موجب آن می‌شود تا خواننده در زاویهٔ دید خود و تجربهٔ حاصل از داستان تجدید نظر کند. در بعضی از موارد غیرقابل اعتماد بودن راوی به طور کامل افشا نمی‌شود ولی به آن اشاره می‌شود و بدین ترتیب اینکه چه قدر می‌توان به راوی اعتماد کرد و اینکه داستان چگونه باید تفسیر شود به عهدهٔ خوانندهٔ داستان گذاشته می‌شود.
رویدادهای تاریخی

یکی از اولین موارد استفاده از روایت غیرقابل اعتماد در ادبیات در نمایشنامهٔ غوکان اثر آریستوفان است. پس از اینکه دیونیسوس (ایزد یونانی) مدعی غرق کردن ۱۲ یا ۱۳ کشتی دشمن به کمک سلستین می‌شود. بردهٔ او زانتیاس به تمسخر می‌گوید: «پس از آن من از خواب پریدم». مثال آشنا تر، نمایشنامه کمدی پلوتوس با نام مایلز گلوریوسوس است که سربازی را به تصویر می‌کشد که دستاوردهای خود را به رخ دیگران می‌کشد در حالی که برده‌اش آرتگروس، از طریق کنارگویی، ادعا می‌کند که داستان‌هایی که اربابش تعریف می‌کند غیر واقعی هستند و آرتگروس مجبور است آن‌ها را تأیید کند تا از نان خوردن نیفتد این شیوهٔ (تکنیک) ادبی یعنی «راوی غیرقابل اعتماد» در بسیاری از حکایات هزار و یک شب، که به شب‌های عربی نیز معروف است، استفاده شده است. در یکی از حکایات آن، با نام «هفت وزیر»، یک روسپی، پسر یک پادشاه را به تعرض به خود متهم می‌کند، حال آنکه که حقیقت ماجرا این است که تلاش آن روسپی برای اغوا کردن او نافرجام مانده است (ملهم از داستان قرآنی یوسف و زلیخا) هفت وزیر برای نجات جان شاهزاده تلاش می‌کنند و در این راستا هر یک داستانی برای اثبات نامعتبر بودن داستان روسپی بیان می‌کنند و روسپی برای اثبات نامعتبر بودن داستان وزرا، پاسخ هر یک را با داستانی می‌دهد. از تکنیک راوی غیرقابل اعتماد برای ایجاد تعلیق در حکایت دیگری از هزار و یک شب به نام «سه سیب» ،که یک داستان قتل می‌باشد، استفاده شده است. در قسمتی از داستان دو مرد ادعا می‌کنند که قاتل هستند و مشخص می‌شود که یکی از آن‌ها دروغ می‌گوید در قسمت دیگری از داستان دلیل قتل به صورت فلاش بک بیان می‌شود، و مشخص می‌شود که یک راوی غیرقابل اعتماد مرد را متقاعد کرده است که زنش به او خیانت کرده و این موجب قتل زن شده است. نمونهٔ دیگری از روایت غیرقابل اعتماد حکایات کانتری بری اثر جفری چاسر است. برای مثال در حکایت تاجر راوی که زندگی زناشویی ناگواری دارد، غرض‌ورزی و کینه‌اش باعث می‌شود تا مقدار زیادی از حکایتش را تحریف کند و رعایت بی‌طرفی را نکند.
رمان

یک نمونهٔ بحث برانگیز از راوی غیرقابل اعتماد را می‌توان در کتاب قتل راجر آکروید اثر آگاتا کریستی یافت. در این داستان راوی یک سری حقایق اصلی و اساسی در متن پنهان می‌کند (از طریق طفره رفتن از بیان حقیقت یا حذف حقیقت و فروگذاری در بیان حقیقت یا بیان پرابهام حقیقت) بدون اینکه راوی در روایت خود به طور آشکار دروغی گفته باشد. با این حال در آن زمان بسیاری از خوانندگان آن رمان احساس می‌کردند که پیچش داستانی در اوج داستان غیرمنصفانه و نادرست است. آگاتا کریستی دوباره از این ترفند در سال ۱۹۶۷ در رمان شب بی‌پایان استفاده کرد. همین تکنیک را پیش از این نویسندهٔ نروژی رمان‌های جنایی، به نام اسون الوستاد، در سال ۱۹۰۹ در کتابش به نام واگن آهنی استفاده کرده است.

از این دست راوی‌های غیرقابل اعتماد را می‌توان در رمان‌های کارآگاهی یا دلهره‌آور یافت. در این رمان‌ها حتی یک راوی اول شخص نیز ممکن است اطلاعاتی حیاتی را مخفی کند یا تعمداً خواننده را گمراه کند تا بدین ترتیب بتواند پایان غافلگیر کنندهٔ داستان را مخفی نگه دارد. در بعضی از موارد راوی خودش را در حال انجام کارهایی مشکوک یا شرم‌آور توصیف می‌کند ولی در پایان داستان فاش می‌کند که اعمال مذکور که مرتکب آنها شده آنگونه که به نظر می‌رسد نبوده‌اند. بسیاری از رمان‌ها توسط بچه‌ها روایت می‌شوند که ممکن است بی‌تجربگی و خامی آنها روی قضاوت آن‌ها تأثیر گذاشته و روایت آنها را غیرقابل اعتماد کند. در ماجراهای هاکلبری فین(۱۸۸۴)، معصومیت هاکلبری فین موجب می‌شود تا قضاوت‌های او در مورد شخصیت‌های رمان بیش از حد دلسوزانه باشد.

دو رمان از مشهورترین رمان‌های کن کیسی توسط راوی‌های غیرقابل اعتماد روایت می‌شوند. چیف برآمدن در کتاب پرواز بر فراز آشیانهٔ فاخته دچار بیماری اسکیزوفرنی است و روایت او از وقایع معمولاً همراه با توهماتی مانند کوچک یا بزرگ شدن افراد، ریختن لجن از دیوارها، یا ربوده شدن و درمان بابانوئل توسط مستخدمین آسایشگاه روانی است.
سینما

یکی از نمونه‌های اولیهٔ راوی غیرقابل اعتماد در سینما، فیلم اکسپرسیونیستی آلمانی به نام غرفهٔ دکتر کالیگری است که به سال ۱۹۲۰ ساخته شده است. در قسمت پایانی این فیلم مشخص می‌شود که فرانسیس که ما از دید او واقعه را می‌بینیم، یک بیمار روانی در یک آسایشگاه روانی است و فلاش‌بکهایی که بیشتر فیلم را تشکیل می‌دهند به وضوح توهمات اوست.

فیلم نوآر میانبر ساختهٔ ۱۹۴۵ از دیدگاه قهرمان غیرقابل اعتماد داستان روایت می‌شود؛ که احتمالاً سعی در توجیه اعمال خود دارد.

در فیلم تسخیر شده(۱۹۴۷) جوآن کرافورد نقش زنی را بازی می‌کند که به آسایشگاه روانی برده شده. او به تدریج به دکترهایش توضیح می‌دهد که چگونه به آنجا آمده. داستان چگونگی آمدن او به تیمارستان از طریق فلاش‌بک برای بینندگان روایت می‌شود که بعدتر مشخص می‌شود که بعضی از آن فلاش بک‌ها زائیدهٔ توهمات بیمار او است یا آن فلاش بک‌ها تحت تأثیر بیماری پارانویا که بیمار به آن دچار است، تحریف شده‌اند.

در فیلم راشامون (۱۹۵۰)، فیلمی جنایی به کارگردانی آکیرا کوروساوا، که اقتباسی از داستان در بیشه است. از چندین راوی به منظور روایت داستان چگونگی مرگ یک سامورایی استفاده می‌شود. هر راویِ شاهد ماجرا، همان داستان مرگ سامورایی را از دید خود تعریف می‌کند. روایت‌های مختلف مربوط به مرگ سامورایی در جزئیات بسیار با هم متفاوت هستند؛ و راوی‌های داستان ادعاهای متفاوتی دربارهٔ چگونگی مرگ سامورایی می‌کنند مثلاً اینکه سامورایی به قتل رسیده یا اینکه خودکشی کرده یا اینکه تصادفی مرده است. فیلم روایتی را به عنوان روایت موثق و معتبر از میان روایات مختلف انتخاب نمی‌کند در نتیجه تمامی روایات به یک اندازه محتمل و معتبر باقی می‌مانند.

در فیلم فارست گامپ (۱۹۹۴) کاراکتر اصلی داستان زندگی خود را روایت می‌کند و در روند روایت این داستان ساده لوحانه و به اشتباه شرکت کامپیوتری اپل را به عنوان یک شرکت میوه و تره‌بار به بیننده‌ها معرفی می‌کند. او همچنین بیان می‌کند که پدر جنی خیلی با جنی و خواهرهایش مهربان است چون «پدر جنی همیشه جنی و خواهراش رو بوس می‌کنه و بدنشون رو لمس می‌کنه»

فیلم مظنونین همیشگی ساخته ۱۹۹۵ نشان می‌دهد که راوی با روایت خود در حال فریب دادن یک شخصیت دیگر در داستان (و همچنین مخاطب) از طریق ابداع شخصیت‌ها و داستان‌هایی که هیچ پایه‌ای در حقیقت ندارند بوده است. شخصیت راوی به صوت یک مجرم ضعیف و حقیر و ساکت به تصویر کشیده می‌شود. اما بعدها مشخص می‌شود که خود او مجرم افسانه‌ای یعنی کایزر شوزه بوده است.

در فیلم باشگاه مبارزه (۱۹۹۹) آشکار می‌شود که راوی از یک بیماری روانی به نام اختلال تجزیه هویت رنج می‌برد و اینکه بعضی از وقایع روایت شده ساختگی بوده و فقط یکی از دو قهرمان داستان در حقیقت وجود خارجی داشته است در حالی که دیگری ساخته و پرداختهٔ ذهن راوی (قهرمان داستان که وجود خارجی دارد) است.

در فیلم ذهن زیبا(۲۰۰۱) در پایان فیلم آشکار می‌شود که راوی از پارانویا و اسکیزوفرنیا رنج می‌برد، و بسیاری از وقایعی که او شاهدش بوده در حقیقت ساخته و پرداختهٔ ذهنش بوده.

در فیلم قهرمان(۲۰۰۲) قهرمان داستان (پروتوگانیست) به عنوان یک راوی غیرقابل اعتماد در نظر ضدقهرمان(آنتوگونیست) داستان شناخته می‌شود. در نتیجه قهرمان داستان ورژن خود را از یک داستان دروغین بیان می‌کند. در آخرین قسمت فیلم قهرمان فیلم داستان واقعی را تعریف می‌کند که این داستان دلیل حضور او در آن موقعیت را آشکار می‌کند.
تلویزیون

در سریال «چگونه با مادرتان آشنا شدم» که در آن از تکنیک فریم استفاده شده است به این صورت که تد موزبی برای پسر و دخترش چگونگی آشنایی با مادرشان را تعریف می‌کند نیز روایت غیرقابل اعتماد است. کریگ توماس سازندهٔ سریال در مصاحبه‌ای که در سال ۲۰۰۸ انجام داد به این موضوع که روای سریال یعنی تد غیرقابل اعتماد است اذعان کرده است.
داستان‌های مصوّر
در داستان مصوّر بتمن با نام بتمن: جوک مرگبار، جوکر که ضدقهرمان داستان است داستان زندگی ترحم‌انگیز خود که موجب شده تا او به یک قاتل روانی تبدیل شود را به یاد می‌آورد. با اینکه ورژن جوکر از داستان زندگی خودش با در نظر گرفتن داستان‌های مربوط به جوکر در سری داستان مصور بتمن، نامحتمل نیست، جوکر در پایان داستان جوک مرگبار بیان می‌کند که خودش هم از صحت داستان مطمئن نیست.

By شرکت ناسار - تجارت با عراق

دکتر حبیب کشاورز عضو هیأت علمی دانشگاه سمنان - گروه زبان و ادبیات عربی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *