معادل خوش آمدن و واداشتن در زبان عربی
آشنایی با معادلهای افعال «خوش آمدن» و «واداشتن» در زبان عربی.
در زبان فارسی، فعل «خوش آمدن» معمولاً با حرف اضافه «از» همراه است؛ حال آنکه در زبان عربی، در معادلهای «خوش آمدن»، از حرف اضافه «مِنْ» (معادل از) بهره نمیبرند.
همچنین، در فارسی، فعل اصلی جملهای که «واداشتن» پیش از آن به کار میرود، التزامی است؛ فعل التزامی پس از معادل عربی «واداشتن»، بر خلاف بیشتر افعال مضارع التزامی عربی، مرفوع است.
برای درک کامل این نکتهها، به توضیحات و نمونههای گوناگونِ کاربرد این افعال توجّه کنید:
«خوش آمدن» و معادلهای آن
چنانکه اشاره کردیم، در زبان فارسی برای بیان مفهوم «خوش آمدن از چیزی یا کسی»، معمولاً از حرف اضافه «از» استفاده میکنند؛ حال آنکه در زبان عربی، این مفهوم را بدون نیاز به حرف اضافه «مِنْ» به کار میبرند. معادل «خوش آمدن» در زبان عربی، «إعْجاب» در باب اِفعال است و برای بیان مفهوم مورد نظر، به روش زیر عمل میکنند:
کاربرد فعل «أعْجَبَ، یُعْجِبُ» + فاعل معنایی (در مقام مفعولٌبه دستوری) + متمّم (در مقام فاعل دستوری و بدون استفاده از «مِنْ»)؛
مانند:
ـ فاطمه از عربی خوشش میآید؛ تُعجِبُ فاطمهَ العربیّهُ (( تُعْجِبُ العربیّهُ فاطمهَ).
ـ استاد ما از سخن احمد خوشش نیامد؛ لَمْ یُعْجِبْ اُستاذَنا کَلامُ أحمدَ (( لَمْ یُعْجِبْ کَلامُ أحمدَ أستاذَنا).
ـ نمیدانم چرا از آن کتاب خوشت نمیآید؟ لا أعْرِفُ لِمَاذَا لا یُعْجِبُکَ ذَلِکَ الکتابُ؟
ـ او از کتابخانه دانشکده الهیات خوشش آمد؛ أعْجَبَتْهُ مَکْتَبَهُ کُلِّیَّهِ الإلهیّاتِ.
ـ فاطمه، آیا تو از این کودکستان خوشت میآید؟؛ فاطمهُ، هَلْ تُعْجِبُکِ رَوْضَهُ الأطْفَالِ هَذِهِ؟
ـ آنان از این اعلامیه خوششان نیامد؛ لَمْ یُعْجِبْهُمْ هذا الْبَیَانُ.
جالب اینکه در موارد بسیاری؛ به خصوص در صیغههای غایب، فاعل معناییِ فعلِ «خوش آمدن»، ابتدا پیش از فعل «أعْجَبَ، یُعْجِبُ» به کار میرود و آنگاه، ضمیری متّصل که از نظر نوع و عدد، متناسب آن باشد، پس از فعل عربی و در مقام مفعولٌبه دستوری میآید و به دنبال آن، متمّم جمله فارسی نیز همچنان در مقام فاعل دستوریِ جمله عربی ذکر میشود؛ بدون آنکه تغییری در معنای عبارت پدید آید؛ مانند:
ـ إنَّ أحمدَ لا تُعْجِبُهُ هَذِهِ الدَّرّاجَهُ؛ احمد از این دوچرخه خوشش نمیآید.
ـ إنَّ فَاطِمَهَ لَمْ یُعْجِبْهَا کَلامُ أخِیهِ؛ فاطمه از سخن برادرش خوشش نیامد.
ـ إنَّ الطُّلاّبَ یُعْجِبُهُمْ هَذا الصَّفُّ جِدّاً؛۱ دانشجویان از این کلاس، بسیار خوششان میآید.
کَأنَّ هَؤُلاءِ الْمُعَلِّمَاتِ لا تُعْجِبُهُنَّ الرِّحلَهُ إلَی تِلْکَ الْمَدِینَهِ؛ انگار این معلّمان [ِ زن] از سفر به آن شهر، خوششان نمیآید.
معادل خوش آمدن و واداشتن در زبان عربی
اگر در نمونههای پیشین دقّت کنیم، درمییابیم که عدد و نوعِ فعل «أعْجَبَ، یُعْجِبُ» در چنین عباراتی، خواهناخواه تابع فاعل دستوری آن است؛ نه فاعل معنایی. حال آنکه در ترجمه فارسی، بر اساس شیوه معیار، صرفاً باید به جنبههای معناییِ موجود در جمله و برگردانِ صحیح مفهوم مورد نظر پرداخت. بر این اساس، مثلاً در ترجمه جملات «إنَّ هَذَا الْقَلَمَ أعْجَبَهُمْ» و «إنَّهُمْ لَمْ یُعْجِبُونَا»، باید به ترتیب بگوییم: «آنان از آن قلم خوششان آمد» و «ما از آنان خوشمان نیامد». فاعل دستوری در این عبارات عربی، به ترتیب، «قلم» و «آنان» است؛ ولی فاعل معنایی «آنان» و «ما» است.
شیوهای کهن در زبان فارسی
اینگونه جملات را گاه به شیوهای دیگر نیز میتوان ترجمه کرد، که در فارسی کهن مرسوم بوده و اگر فعل عربی معلوم باشد، با ساختار جمله عربی نیز منطبق است؛ به این معنا که فاعل معنایی، همانند ساختار عربی، در جایگاه مفعولبه دستوری قرار میگیرد و متمّم، در جایگاه فاعل دستوری. به این نمونهها توجه کنید:
ـ لَعَلَّ أبِی تُعْجِبُهُ هَذِهِ السَّیَّارَهُ؛ شاید این ماشین، پدرم را خوش بیاید۱ (شیوه معیار: شاید پدرم از این ماشین، خوشش بیاید).
ـ تُعْجِبُنَا کُتُبُهُ الأدَبِیَّهُ؛ کتابهای ادبی او، ما را خوش میآید (شیوه معیار: ما از کتابهای ادبی او، خوشمان میآید).
ـ إنّه قد اُعْجَبَ بهذا الکلامِ؛ این سخن، او را خوش آمد (شیوه معیار: او از این سخن خوشش آمد).
نکته
در همه جملات پیشین، فعل «أعْجَبَ، یُعْجِبُ» به شکل معلوم به کار رفته و فاعل و مفعول دستوری نیز به دنبال آن آمدهاند و ما در ترجمه فارسیِ این قبیل جملات، شیوه رایج در فارسی معیار را پیشنهاد کردهایم که میتواند گویای مفهوم واقعی آنها باشد. با این حال، در مواردی نیز فعل «أعْجَبَ، یُعْجِبُ»، برای بیان مفهوم مورد نظر، به شکل مجهول و بدون همراهی با فاعل دستوری، به کار میرود. در این صورت، فاعل معنایی فعل، به صورت اسم یا ضمیر مرفوعی پس از آن (در مقام نایب فاعل دستوری) ظاهر میشود و متمّم نیز همراه با حرف اضافه «بِ» به کار میرود.
فعل مجهول از ماده «أعجب، یعجب» + فاعل معنایی (در جایگاه نایب فاعل) + «ب» + متمّم (در جایگاه مجرور).
مانند:
ـ إنَّ الأطفالَ عادَهً یُعْجَبُونَ بِمُعَلِّمِیهِمْ؛ کودکان معمولاً از معلّمانشان خوششان میآید.
ـ کَأنَّکَ قَدْ اُعْجِبْتَ بِتِلْکَ السَّاعَهِ؛ گویی تو از این ساعت، خوشت آمده است.
گرچه این ساختار نیز برای بیان همان مفهوم به کار میرود، ممکن است در چنین مواردی، مقصود دیگری بالاتر از «خوش آمدن»، در نظر گوینده باشد. در این صورت، میتوان مفهوم فعل را به شیفتگی، دلبستگی و علاقهمندی برگرداند؛ مانند:
ـ إنَّ أخَاکِ قَدْ اُعْجِبَ بِأبِینُؤَاسٍ وَأبیالعَلاءِ؛۱ برادرت شیفته ابونؤاس و ابوالعلا شده است.
نمونههایی از کاربرد فعل «خوش آمدن» در زبان عربی
ـ قَد أعْجَبَهُ هذا اللَّفظُ فی أوَّلِ الأمرِ، ولَکِنَّهُ کانَ یَنْتَظِرُ شَیئاً آخَرَ مِن مَظاهِرِ الْمُکافَأهِ والتَّشْجیعِ؛۲ او در آغاز، از این واژه خوشش میآمد؛ ولی [پس از آن،] چیز [های] دیگری از مصادیق [عینیِ] پاداش و تشویق انتظار میبرد.
ـ أعْجَبَهُمْ مَا رَأوْا مِنْ هَیْئَتِهِ وفَهمِهِ واستِبصارِهِ فی حُبِّ بَنیهاشمٍ؛۳ آنان از دیدن شکل و شمایل و فهم و بصیرت او در دوستی بنیهاشم، خوششان آمد.
ـ کَأنَّما کانُوا یَرَوْنَ شَیئاً یُعْجِبُهُمْ ویُلْهِیهِمْ؛۴ گویی آنان چیزی را میدیدند که از آن خوششان میآمد و آنان را به خود مشغول میداشت.
ـ کانَت هَذِهِ المُوازَنَهُ تُعْجِبُ الصَّبیَّ وتُثِیرُ فِی نَفْسِهِ لَذَّهً وَمَتَاعاً؛۵ آن کودک از این موازنه، خوشش میآمد که احساس لذّت و خوشی را در جان او برمیانگیخت.
ـ لَقَدْ أعْجَبَنِی هَذَا الاحتِجَاجُ؛ لأنَّهُ أبَانَ لی تَمَسُّکَ الشَّرقیِّ… بِرُمُوزِ حَیَاتِهِ الْخَاصَّهِ؛۶ من از این اعتراض خوشم آمد؛ زیرا [بار دیگر] برای من آشکار کرد که انسان شرقی، به نمادهای زندگیِ مخصوص به خود، پایبند است.
ـ اُعْجِبْتُ بِجُرْأهِ ذَلِکَ السُّورِیِّ، کَمَا اُعْجِبْتُ مَرَّهً بِأمِیرٍ هِنْدِیٍّ دَعَوْتُهُ إلَی حُضُورِ رِوایَهٍ غِنَائیّهٍ فِی مَدِینَهِ میلانو فی إیطالیا؛۷ از جرئت آن مرد سوری خوشم آمد؛ چنانکه یک بار از شاهزادهای هندی ـ که او را به حضور در یک نمایش موسیقایی در شهر میلان ایتالیا دعوت کردم ـ خوشم آمد.
«واداشتن» و معادلهای آن
چنانکه اشاره کردیم، در بیشتر جملات فارسی، فعل «واداشتن» در مقام فعل کمکی به کار میرود و فعل اصلی پس از آن، مفهوم التزامی دارد. برای نمونه، در جمله «احمد خواهرش را واداشت که به مدرسه برود»، «واداشت» در حقیقت، گویی فعل کمکی است و «برود» فعل اصلی است که وجه التزامی دارد. مهم آن است که بدانیم در
زبان عربی، بیشتر، از فعل «جَعَلَ» (در مقام فعل یکمفعولی)۱ به عنوان معادل «واداشتن» استفاده میکنند؛۲ مانند:
ـ استاد مریم را واداشت (وادار کرد) که در کلاس، به عربی سخن بگوید؛ جَعَلَ الأسْتَاذُ مَرْیَمَ تَتَکَلَّمُ بالعربیّهِ فی الصَّفِّ.
ـ مادرم مرا واداشت (وادار کرد) که امروز، زودتر به خانه برگردم؛ جَعَلَتْنِی أمِّی أعُودُ (أرجِعُ) الیَومَ إلی البِیتِ أسْرَعَ.
ـ آیات قرآن کریم، ما را وامیدارند که به ایمان خود بیندیشیم؛ تَجْعَلُنَا آیاتُ القرآنِ الکریمِ نُفَکِّرُ فِی إیمانِنَا.
ـ ما دشمن را واداشتیم (وادار کردیم) که از سرزمین ما عقبنشینی کند؛ جَعَلْنَا الْعَدُوَّ یَتَرَاجَعُ مِنْ أرْضِنَا.
ـ ما باید فرزندان میهنِ خود را وادار کنیم که به آیندهای روشن، چشم بدوزند؛ لِنَجْعَلْ أبْنَاءَ وَطَنِنَا یَتَطَلَّعُونَ إلَی مُسْتَقْبَلٍ زَاهِرٍ.
ـ آیا من تو را وادار کردم که شغل خود را ترک کنی؟ هَلْ جَعَلْتُکَ [أنَا] تَتْرُکُ عَمَلَکَ (مِهْنَتَکَ)؟
در این نمونهها «جَعَلَ» و مشتقّات آن، در قالب فعل متعدّیِ یکمفعولی ظاهر شدهاند که در حالتهای ماضی، مضارع و امر، همراه با فاعل و مفعول خود به کار رفتهاند. علاوه بر این، باید توجّه داشت که در این ساختار، فعل دوم تنها به شکل مضارع مرفوع به کار میرود و عدد و نوع آن، با مفعولِ فعل اوّل («جَعَلَ» و مشتقّات آن) منطبق است. به چند نمونه دیگر توجّه کنید:
ـ إنَّ الکُتّابَ الَّذینَ یَحْمِلُونَ مَسْؤُولِیَّهً کَبیرهً عَلَی عاتِقِهِمْ، یَجْعَلُونَ النَّاسَ یُفَکِّروُنَ فِی مُسْتَقْبَلِ الاُمَّهِ الإسْلامِیَّهِ؛ نویسندگانی که مسئولیت بزرگی به دوش میکشند، مردم را وامیدارند که به آینده امّت اسلامی بیندیشند.
ـ جَعَلَتِ الْحَرَارَهُ أبی یَفْتَحُ الشُّبّاکَ؛ گرما پدرم را واداشت که پنجره را باز کند.
ـ جَعَلْتَنِی أنْتَهِجُ نَهْجاً جَدِیداً فِی الْحَیَاهِ؛ تو مرا واداشتی که راه تازهای را در زندگی برگزینم.۳
از اینکه بگذریم، هر گاه در این اسلوب، فعل نخست («جَعَلَ» و مشتقّات آن) به صورت منفی به کار رود، بیشتر مفهوم «مانع شدن» و «نگذاشتن» و مانند آنها را به ذهن میرساند؛ مانند:
ـ لا أجْعَلُهُ أنا یَخْرُجُ الیَومَ إلی الشّارِعِ؛ من نمیگذارم (مانع میشوم) که او امروز به خیابان برود.
ـ لَمْ یَجْعَلْهُ أحْمَدُ یَنْجَحُ فِی مَا نَوَی؛ احمد نگذاشت (مانع شد) که او در آنچه اراده کرده بود، موفّق شود.
ـ لِمَاذَا مَا جَعَلْتَنِی أشْتَرِی ذلکَ الکتابَ؟؛ چرا نگذاشتی (مانع شدی) که آن کتاب را بخرم.
با این حال، گاه در شکل منفیِ این اسلوب، حرف نفی بر فعل دوم وارد میشود و همان مفهوم «مانع شدن» و «نگذاشتن» را افاده میکند؛ مانند:
ـ جَعَلَ رِجَالُ الإسْعَافِ۱ لا یَمُوتُ الْمَرِیضُ؛ امدادگران نگذاشتند (مانع شدند) که آن بیمار بمیرد.
ـ تَجْعَلُ الْقُوَّاتُ المُسَلَّحَهُ الأعْدَاءَ لا یَحْتَلُّونَ أرْضَنَا الْمُقَدَّسَهَ؛ نیروهای مسلّح ما نمیگذارند که دشمنان، سرزمین مقدّس ما را اشغال کنند.
ـ جَعَلَتْنَا شُهَداؤُنَا الأعِزَّاءُ لا نَشْعُرُ بِالذِّلَّهِ وَالاحْتِقارِ؛ شهدای عزیز ما نگذاشتند (مانع شدند) که ما احساس ذلّت و حقارت کنیم.
نکته دیگر اینکه فعل دوم این ساختار در زبان فارسی، همواره مفهوم التزامی دارد و از این رو، غالباً حرف «که» پیش از آن به کار میرود؛ امّا در عربی نباید معادلی برای آن به کار برد؛ یعنی نیازی به کاربرد حرف ناصب «أن» نیست. بر این اساس، مثلاً جمله «جَعَلْتُکَ أنْ تَذْهَبَ إلَی الْکُلِّیَّهِ» برای بیانِ اینکه «من تو را وادار کردم که به دانشکده بروی» در زبان معیار عربی، متداول نیست.
تولید محتوای عربی برای سایت ۱۳۹۷/۱۲/۲۶ ترجمه فوری عربی ۱۳۹۷/۱۲/۲۶ قیمت مترجم همراه عربی ۱۳۹۷/۱۲/۱۷ مشاوره تجارت با عراق ۱۳۹۷/۱۲/۱۵ آموزش زبان عربی در منزل ۱۳۹۷/۱۲/۱۵ ترخیص کالا در گمرگ شلمچه و بصره