ساختار شکنی ادبیات دریداساختار شکنی ادبیات دریدا

ساختارشکنی چیست ؟ ساخت شکنی – واسازی

ساختارشکنی به انگلیسی: Deconstruction

ساختار شکنی به عربی : التفکیکیة
موازی با اوج فعالیت ساختارگرایان، ژاک دریدا(2004ـ 1930م) فیلسوف و نظریه پرداز فرانسوی با به چالش کشیدن آرای سوسور در باره ي نظام ساختاري نشانه ها در قالب تقابل هاي دوگانه، به تخریب زیربناهای علم زبان شناسی و نشانه شناسی و بنیان نهادن نظریهی«پسا ساختارگرایی»[2] ، به آشوب و بلوای موجود دامن زد! دریدا که متأثر از نظریه های فلسفی مارتین هایدگر(1889ـ 1976م؟) و فریدریش نیچه(1900ـ1844م) بود، اعلام کرد که یک دال تنها بر یک مدلول دلالت نمی کند و می تواند در آنِ واحد بر مصداق یا مصداق های دیگری که باهم متفاوت و گاهی بی ارتباط هستند دلالت کند! برای نمونه واژهیآزادی ـ بیرون از ذهن ـ تنها به یک معنا و نگرش، تصویر و قلمداد نمی شود، بل که می تواند به هر نوع آزادی از جامعه های انسانی تا متافیزیک دلالت کند! پس یک دال در دنیای بیرون دلالت بر مدلول هایی متکثر و متعدد دارد. و این جاست که دریدا مستقیماً اساس اندیشه ی ساختارگرایانهیسوسور را «نشانه» رفته است. سوسور بر این باور بود که ارزش هر واژه در تقابل با واژهیدیگر آشکار می گردد. این اصل که به اصل «تقابل های دوگانه»[3] مشهور است به شدت از سوی دریدا مورد انتقاد قرار گرفته است. هم راه با دریدا، میشل فوکو (۱۹۸۳ـ ۱۹۲۶م) نیز گفت تعبیرهای یک متن منحصر به دال های موجود در آن نیست و باید عناصر متعددی بیرون از متن یا در خودآگاه و ناخودآگاه مؤلف (روان شناسی) را دخیل بدانیم.

«پساسختارگرایی مانند ساختارگرایی توجه خاصی به زبان دارد اما نگاه اش به زبان کاملاً متفاوت از نگرش ساختارگرا ست. در واقع زبان، محور تفاوت بین ساختارگرایی و پساسختارگرایی ست». [4]

دیدگاه پسا ساختارگرایی با پیش کشیدن بحث تعدد تعابیر و چند معنایی بودن متن، شالودهیایده های عقل گرا و خردمدار را درهم ریخت و عنوان کرد که هیچ وقت نمی توان به نقطهیپایانی تعبیر یک متن رسید و هر متن توانایی این را دارد که در یک زمان مشخص، معنی های گوناگون و حتی متضادی را در ذهن خواننده بیافریند.

تری ایگلتون( ـ1943م) خطاب به دریدا می گوید: «اگر هر نشانه ای همان چیزی ست که هست به این دلیل که نشانه ی دیگری نیست چنین به نظر می رسد که هر نشانه ای از رشته ی بی پایانی از تفاوت های بالقوه ساخته شده است. بنا براین، تعریف نشانه بسیار بیش از آن چه تصور می رود به شعبده بازی نیاز دارد.لانگ(زبان)در قاموس سوسور مبیّن ساخت معنایی محدود شده ای ست؛ اماحدود این محدودیت را شما [دریدا] در کجای زبان تعیین می کنید؟». [5]

پساساختارگرایی به سرعت به همه یحوزه ها وارد شد و به عنوان مهم ترین مؤلفهیجنجالی پست مدرنیسم و شناسه ی راستین آن مطرح شد.

«استراتژی دریدا این است که متون یا معمولاً بخشی از متون را به اجزای اولیه اش فرو می پاشاند تا تناقض ها و تضادهای درونی آن ها را آشکار سازد. متن برای آن که تظاهر کند معنای پایداری خلق کرده است؛ سرپوش هایی را به کار می گیرد و شالوده شکنی در اصل می کوشد این سرپوش ها و پنهان کاری ها را هویدا ساخته و از هم بگسلد، زیرا متن به کمک تمامی ابزارهای بلاغی می کوشد مراکز«ممتاز» ـ تقابل های دوگانه ی تلویحی یا صریح ـ خلق کنند». [6]

شک و تردیدهای فلسفی نسبت به واقعیت ها از اصول مهم در پیدایی ساختارشکنی ست. نیچه گستاخانه حقیقت ها و واقعیت ها را توهم هایی می داند که توهّم بودن شان فراموش شده است. تردیدهای نیچه، هگل و هایدگر و نظریه های انقلابی فروید و چارلز داروین(1809ـ 1882م) به عنوان برجسته ترین انقلاب های فلسفی و علمیسده یبیستم، از زیرساخت های جنبش ساختارشکنی ست. دریدا با مطرح کردن قاعده ی«متافیزیک حضور» جهت ردِّ قطعی نگرش پدیدارشناسی [7] هوسِرال و طفره رفتن از ایده های زبان شناسی سوسور و قاعدهیانسان شناسی لویی اشتراوس(1899ـ1973م)، نفْس آثار آنان را مغایر با استدلال های برون متنی شان قلمداد می کند و این متون را در معرض خوانشی شالوده شکن قرار می دهد.[8] استروس حقیقت را مقوله ای خطرناک می داند اما با این همه گریز از حقیقت را برابر با روی آوردن به اسطوره ها و امور غیر واقع می داند که چیزی جز سر درگمی و پریشانی ندارد. این در حالی ست که او آرای خود را در موضع مخالف با نظر نیچه در باره ی حقیقت قرار می دهد ولی درنهایت در مرحلهیعمل، خود را ناگریز از پیروی از نیچه با حفظ موضع می داند!

مشکلی که پست مدرنیسم با پدیدارشناختی ـ آرای ادموند هوسرل[9] (1859ـ1938م) ـ دارد؛ همان مشکلی ست که جنبش های دوره ی مدرنیسم(1850 ـ 1966م) با پوزیتیویسم یا فلسفه ی تحققی(آرای آگوست کنت 1841 ـ 1890م) داشته اند. متافیزیک حضور از جهت هایی مانند برخورد با حقیقت وجود انسان با موضوع حقیقت اشیا در پوزیتیویسم همانندی دارد.

دریدا احاطه بر اصول ساختارگرایی را لازمهیورود و پرداختن به ساختار شکنی می داند. او با طرح نظریه ی تعویق و تأخیر، بحثِ «عدم تعیّن یا بی تکلیفی معنا و اختیاری بودن نشانه» ها را مطرح می کند و می گوید دریافت معنای یک دال وابسته به مدلولی ست که آن مدلول نیز خود به عنوان یک دال وابسته به مدلول دیگری ست و همین طور معنی های متکثر تولید می شود و معنا در میان سلسله مراتبی از دال ها در حال چرخش است. از این راه منطق«شناخت» و «هویت» متزلزل شده ، زیر سؤال می رود. در این حالت هیچ کلمه یا متنی بر پایهیخود استوار نیست و حیات آن وابسته به مفهوم دیگری ست که آن هم قابل گسترش است!

شورش و عصیان دریدا علیه آرای سوسور و بنیان های ساختارگرایی و نشانه شناسی ـ که خود تربیت یافته ی مکتب آنان است ـ برساختنِ نام جعلی«تفاوط»[10]، با دست کاریِ واژه ی معمولی «تفاوت» [11]است.

اگرچه این دو واژه در زبان فرانسه با تفاوت یک حرف ـ«a» به جای «e» ـ نوشته می شود؛ اما مانند وضعیت ترجمه شده ی آن در زبان فارسی ـ ط به جای ت ـ به یک گونه تلفظ می شود، اما دو گونه برداشت کاملاً دیگرگونه و هم ستیز با خود دارند.

برداشت نخستین و اصیل، ذات تغییر و دیگر بودگی و دیگر شدگی ست که هر انسان، شیء و وضعیت، خواه و ناخواه در معرض آن است و هم محصول گذر زمان و هم زاییده ی پیش رفت ها، تکنولوژی ها و فناوری های روزانه و هرگاه بشری ست. اما صورت دوم که همان صورت تخریب شده ی تفاوت است؛ عصیانِ انسان برعلیه ذاتِ معقولِ تغییر، و افراط در نیازِ به آن است. این جا کاربرد ویژه ی دریدا جز کاربرد فی نفسه و یاد شده است که خود به خود و به صورت غیر مستقیم و نرم است؛ کاربرد دریدا به کارگیری افراطیِ امکان دیگرشدگی واژه و نشانه است. دریدا براین اساس برآن است تا «به تعویق افتادن معنا» و «تکثّر معنایی» را وجهه ای ناایستا و بی نهایت ببخشد. دریدا با انتشار مقاله ی «تفاوط» در سال 1968م ـ یک سال پس از مقاله های مرگ آورِ مرگ مؤلفِ رولان بارت و مقاله ی ادبیات فرسودگیِ جان بارت ـ این اندیشه و راه کار را به طور رسمی پیش کشید.

نظریه ی تفاوطبر حوزه ی نقد ادبی و شیوه های تفسیر متن و هم چنین شیوه های نگارش و خوانش متون ـ به ویژه حوزه های رمان و داستان ـ تأثیر فراوان داشته است. [12]

«متون ساخته ی مجموعه ی تقابل هایی اند که در خدمت ساختار قرار دارند و به تثبیت آن یاری می رسانند. این تقابل ها اکثراً سربسته و یا غالباً ناپیدای اند ـ برای مثال ممکن است در استعارات متن پنهان شده باشند ـ یا در بیش تر موارد تنها یک جزء تقابل دقیقاً ذکر می شود و در نتیجه ی این ذکر دقیق، ما می توانیم از وجود یک جزء غالب هم آگاه شویم.» [13]

در این وضعیت پایداری یک متن بر ارجاع های منفی و مثبت آن به متون دیگر متکی ست . از این منظر«معنا» در مدت زمانی بعد دچار تغییر ودگرگونی می شود و کم کم اهمیت خود را به دلیل تساهل و تعلّلی که درنهایت معنا را به تعویق می اندازد از دست می دهد و پس از مدتی برای همیشه کنار گذاشته می شود.[14]

آرای ادموند هوسرل فیلسوف پدیدارشناس آلمانی و در کل فلسفهیپدیدار شناختی، سرمشق و الگوی دریدا در بیان آرای (متضاد) خود بود. امّا ایدهینهایی و کارآمد ساختارشکنی را دریدا از دیدگاه های مارتین هایدگر(1889ـ1976م) برداشت کرد. بنابراین ساختارشکنی با دست آویز قرار دادن یک سری ایده های جنجالی و دیریاب، در پی تخریب معنای واحد و از میان بردن ثبات و یک پارچگی آن است.

«پساساختارگرایی با نشان دادن این نکته که همه ی معناها و دانش ها را می توان به عنوان اموری متکی بر یک نظریه ی زبان بازنمایانه ی اساسی در نظر گرفت، توجیه دیگری برای تأکید پسامدرنیسم بر بازی آزاد زبان، و متن ـ به عنوان موجد ـ معنا فراهم می آورد». [15]

هدف از ساختارشکنی در پست مدرنیسم ، تقسیم کردن متن یا «روایت» به تکه های گوناگون ، برای آشکار ساختن تناقض ها و عنصرهای آن است! این تخریب در حالی صورت می گیرد که در این فرآیند، ساختار شکنی قصدِ هیچ گونه بازسازی، بازنمایی و به دست دادن الگو و روایت تازه را ندارد. از این عملِ ساختار شکنی با عنوان«مرکززدایی» و «عدم مرکزیت» یاد می شود. در این زمینه ضمن توضیح بیش تری باید گفت: در ساختارشکنی ، معنا چیزی ست که ساخته و پرداختهیمؤلف یا متن نیست بل که محصول ذهن خواننده است (مرگ مؤلف) و این خواننده است که معنای کلّی و نهایی متن را بر پایهیبرداشت های پیوسته و حتی گسستهیخود به دست می دهد. از این منظر، متن از هر سمت و به هر سو که خوانده شود و هر معنایی که در حالت های متغیر از آن برداشت شود قابل پذیرش است! حتی به تصریح یکی از منتقدان، خواه از آخِر ، سپس از آغاز به جلو خوانده شود و خواه از آغاز و سپس از آخِر به جلو! معانی از آن جا که متکثرند؛ خواننده حق دارد هر معنایی را که می پسندد و هر برداشتی را که آسان تر دست گیرش می شود را درست بداند و بر پایه ی آن درباره ی متن به اظهار نظر بپردازد.

دریدا می گوید کسی نمی تواند که متن را مجبور کند که قاعده مند باشد؛ مثلاً از آغاز با مقدمه ای آغازشود و سپس ادامه یابد و درنهایت با نتیجه ای پایان یابد. حتی اگر پایان یک متن یا میانهیآن را بخوانیم ؛ معنای درست همان چیزی ست که در برخورد نخست دست گیرمان می شود! و اگر این انتقال و برداشت در افرادـبه هر اندازهـمختلف باشد؛ صحیح است. در ساختارشکنی هر نوع متنی با هرگونه ساختاری قابلیت گسستِ معنایی دارد و هر معنایی نیز در درون هر متن قابل گسترش و تأویل (هرمنوتیک)[16] و تفسیرهای گوناگون است.

ساختارشکنیهمه یحصارهای متن را که در انحصار قاعده های ساختارگراست برای به دست دادن خوانش های محتواییِ نو در هم می شکند تا معنی ها را دچار تزلزل کند. نمود اصلی معنی های متکثر در آرای دریدا و نظریه های او در ردِّ تمایزها و تقابل های دوگانهیسوسور و طرح همان مسائل مربوط به تعویق و تفریق معنا پدید آمده است. شالوده شکنی انتخاب خوانش ساده انگارانه یا شالوده شکنانه را بر عهدهیخود خواننده می داند. [17]

نظریهیساختار شکنی دریداـمانند دیگر جنبش های به وجود آمده به جز ادبیات و زبان شناسی، حوزه های جامعه شناسی، سیاست، اقتصاد، اخلاق و فلسفه را نیز با بحران های جدی رو به رو ساخت. ساختار شکنی مورد پذیرش و ردّ ِ فراوانی از سوی منتقدان قرار گرفت. کسانی مانند کریستوفرنوریسـمؤلف کتاب شالوده شکنیـجان لِوِین، دیوید وود و پل دومن(1983 ـ 1919م) که از اندیش مندان و منتقدان آکادمیک هستند؛ به دفاع از آرای دریدا پرداختند و بر اعتبار آرای فلسفی او تأکید کردند. از میان مدافعان دریدا، کریستوفر نوریس تعصب شدید تری از خود نشان داده است. از نظر نوریس ، دریدا از هر نظر، هوش مندترین، فهیم ترین، کارآمدترین و خلاق ترین اندیش مند در میان اندیش مندانی ست که در نیم سدهیگذشته راه مطالعهیمتون متعلق به سنت فلسفی غرب را برگزیده اند. [18]

و بسیاری از روشن فکران مدرن نیز در این زمینه به دریدا تاخته اند و نظریه های او را کاملاً افراطی دانسته اند. از این گروه می توان کسانی مانند تري ايگلتون، هابرماس،پری اندرسون،دیوید فریز بی،آلکس کالینیکوس، ژانت وولف،آدورنو، هارولد بلوم ، جفری هارتمن و اُمبرتواکو(1932 ـ را نام برد.

به عقیدهیهابرماس، دریدا به طرح روشن گری خیانت کرده و او فریب نوعی گفتمان[19] در هم جوش را خورده . یعنی نوعی خِردگریزی شاعرانه ـ استعاری که عامدانه مرزبندی های میان فلسفه و ادبیات را بر هم می زند. [20] و به باور ریچار رورتی، شالوده شکنی به صورت تعبیری آماده در می آید برای سرپوش نهادن بر هر چیزی که نمی تواند با موازین عقل، شناخت و حقیقت مطابقت داشته باشد، از این دیدگاه، دریدا بنیان براندازی تمام عیار یا سخن سرایی مکار است که با استعداد خاص خودش جویندگان حقیقت را از واقعیت مسائل دور می سازد! [21] ولی با این همه، دریدا اظهار می دارد که ارزش حقیقت و همهیارزش های ملازم آن هیچ گاه در نوشته های او مورد مخالفت یا تخریب قرار نگرفته است. [22]

جالب ترین نظری که مطرح به میان آمد سخن اُمبرتو اکو ست که می گوید: اگر جهان بنا بر گفته های آقای دریدا بچرخد و هر دالی بتواند هر معنایی داشته باشد؛ آن وقت کافی ست یک پاراگراف از «اعترافات» آگوستین قدیس را به دست بگیریم و از روی آن تعمیرکار تلویزیون خود باشیم. اکو هم چنين در تعريف خود از پست مدرنيزم مي گويد: «متأسفانه اصطلاح «پسامدرن» اصطلاحی همه فن حریف است. .به گمان من امروزه استفاده کنندگان از این اصطلاح آن را هر چه بخواهند اطلاق می کنند. به علاوه به نظر می رسد که تلاش می شود تا آن را به طرز فزاینده ای واپس نگرانه سازند». [23]

لازم به توضیح است که ساختارشکنی شیوه ای ست که از دیرباز مورد کاربرد قرار گرفته است و ویژه ی ِ یک زبان و ملّت نیست. برای نمونه در ادبیات فارسی، از شاعرانی مانند طرزی افشاری و جلال الدین بلخی به عنوان کهن ترین ساختارشکنان ادبی( از دیدگاه ریختاری) در ادبِ فارسی نام می برند(؟). چیزی که شالوده شکنی را شایان توجه و اهمّیت نشان می دهد دیدگاه های تازه ای ست که در این زمینه مطرح شده و به کار بستن سرفصل هایی در حوزه ها و علوم دیگر است.

«از آنجا که پساساختارگرایی برخی از باورهای اصلی ساختارگرایی را می پذیرد و از آن جا که در نیمه ی دوم دهه ی 1960م شکل گرفته ـ یعنی هنگامی که ساختارگرایی ادبی هنوز در حال گسترش بوده است ـ پس در واقع معقولانه است که آن را از شعب رودخانه ای بدانیم که از زبان شناسی سرچشمه می گیرد». [24]

کسانی مانند میشل فوکو، ژاک دریدا ، ژان فرانسوا لیوتار(: نظریهیپست مدرنیسم) وریچارد رورتی را به عنوان ساختارشکنان پیش رو می شناسیم. به این نام ها می باید جان بارت ( مرگ ادبیات / ادبیات فرسودگی) و رولان بارت(1980 ـ 1915م ، مرگ مؤلف) را اضافه کرد.

از نظرگاه دیگر می توان گفت شالوده شکنی علیه روان کاوی فرویدی و لاکانی نیز شکل گرفته است.

ارجاع ها و پانوشت ها:

*کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی. مدرس دانشگاه

1.Deconstruction.

2.Post structuralism.

3.Binary Oppositons.

4. هانس برتنس، مباني نظريه‌ي ادبي ، ص 140.

5. تری ایگلتون، پیشین، ص 170ـ 168.

* ایگلتوندر ادامه به گونه ی فشرده و خواندنی ای به این موضوع پرداخته و آرای دریدا را به چالش کشیده است. در این جا به دلیل اهمّیّت خاصّ، آن بخشی از سخنان او را نقل می کنیم که خواندن آن برای هر کسی بسیار سودمند خواهد بود: «معنا همواره حاصل تفکیک یا «تجزیه»ی نشانه هاست. «قایق» به مثابه ی یک دال، مفهوم یا مدلول«قایق» را به ما می دهد زیرا خود را از مدلول «شایق» جدا می سازد. می توان گفت مدلول، حاصل تفاوت بین دو دال است. …اگر بخواهید معنی (یا مدلول) یک دال را بدانید می توانید به فرهگ لغت مراجعه کنید؛ اما آن چه خواهید یافت باز هم دال های دیگری خواهد بود که می توانید دوباره به دنبال مدلول های آن ها بگردید و به همین ترتیب ماجرا ادامه می یابد. … اگر ساخت گرایی، نشانه را از مصداق جدا کرد؛ این نوع اندیشه ـ که معمولاً مابعد ساخت گرایی [پساساختارگرایی/ شالوده شکنی/ واسازی/ ساخت گشایی / بن فکنی و… ] نامیده می شود ـ گامی به پیش بر می دارد و دال را از مدلول جدا می سازد».(تری ایگلتون، همان جا، ص 175ـ 174.).

6. هانس برتنس، پیشین، ص 152.

7.Phenomenologycal.

8. رک: کریستوفر نوریس، پیشین، ص 83.

9. بنیان گذار پدیدار شناسی و یهودی اصل است. سال 1859م در آلمان به دنیا آمد. بیش ترین تأثیر او در حوزه ی فلسفه و بر فیلسوفان هم زمان یا پس از خود بوده است، فیلسوفان و اندیشمندانی مانند هایدگر، سارتر، مرلوپونتی و دیگران. حوزه های اندیشه ی او ریاضیات و فلسفه و ادبیات بوده است. در سن 24 سالگی از رساله ی دکتری اش در فلسفه دفاع کرده است. از لحاظ ادبیات، پژوهش او در باب نشانه ها و مباحث فرمالیستی، در ساختارگرایی و نظریه های ادبی نوین ارزش مند بوده است.(برای اطلاعات بیش تر، رک: ویکیپدیا، بخش فارسی، ادموند هوسرل.)

10.Defferance.

11.Difference.

12. برای توضیح بیش تر، رک: مکاریک، ایرناریما، دانشنامه ی نظریه های ادبی معاصر، ترجمه ی بهزاد نبوی و احمد حسینی، صص 97 ـ 96.

13. هانس برتنس، پیشین،ص 149.

14. از مدرنیته تا مدرنیسم، حسینعلی نوذری، ص 475.

15. مک کافری، لری، همان جا، به نقل از: پیام یزدانجو، پیشین، ص 33.

16.Hermeneutics.

(خوانندگان گرامی برای مطالعه درباره ی هرمنوتیک به کتاب های ارزش مند : دانشنامه ی نظریه های ادبی معاصر : ایرناریما مکاریک، ترجمه ی محمد نبوی و مهران مهاجر، نشر آگه، صص466 ـ 461 ؛ ساختار و تأویل متن: بابک احمدی، نشر مرکز و فرهنگ توصیفی نقد ادبی: ژاله کهنمویی پور و دیگران، نشر دانشگاه تهران و … مراجعه نمایند.)

17. کریستوفر نوریس، پیشین، ص 165.

18. کریستوفر نوریس، پیشین، ص 275.

19.Discourse.

20. کریستوفر نوریس، پیشین، ص 275 ، به نقل از هابرماس(1987) .

21. کریستوفر نوریس، همان جا، ص 231.

22. همان جا، ص 240.

23. اکو، اُمبرتو، «پسامدرنیسم، طنز، اثرلذت بخش»، به نقل از: پیام یزدانجو، پیشین، ص 88 ـ 87.

24. هانس برتنس، پیشین، ص139 .

منبع ها:

ـ ايگلتون، تري.(1368).پيش در آمدي بر نظريه‌ي ادبي. ترجمه‌ي عباس مخبر، تهران: مرکز.

ـ برتنس، ‌هانس.(1384). مباني نظريه‌ي ادبي. ترجمه‌ي محمدرضا ابوالقاسمي، تهران: ماهي.

ـ کهنمويي‌پور، ژاله و ديگران.(1381). فرهنگ توصيفي نقد ادبي. تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.

ـ مکاريک، ايرناريما.(1385). دانشنامه‌ي نظريه‌هاي ادبي معاصر. ترجمه‌ي محمد نبوي و مهران مهاجر، تهران: آگه.

ـ نوذري، حسينعلي.(1380). مدرنيته و مدرنيزم. (ترجمه)، مجموعه مقاله، (گردآوري و تدوين)، تهران: مرکز.

ـ نوريس، کريستوفر.(1380). شالوده‌شکني. ترجمه‌ي پيام يزدانجو، تهران: شيرازه.

ـ يزدانجو، پيام.(1379). ادبيات پسامدرن. (مجموعه‌ي مقاله/گزينش و ترجمه)، تهران: مرکز.
مجله ادبی پیاده رو
نویسنده : محمود طیب

By شرکت ناسار - تجارت با عراق

دکتر حبیب کشاورز عضو هیأت علمی دانشگاه سمنان - گروه زبان و ادبیات عربی

One thought on “ساختارشکنی چیست ؟ ساخت شکنی – واسازی”
  1. […] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱- جک دریدا باور دارد که «دریافت معنای یک دال وابسته به مدلولی‌ست که آن مدلول نیز خود به عنوان یک دال وابسته به مدلول دیگری‌ست و همین طور معنی‌های متکثر تولید می‌شود و معنا در میان سلسله مراتبی از دال‌ها در حال چرخش است. در این حالت هیچ کلمه یا متنی بر پایه‌ خود استوار نیست و حیات آن وابسته به مفهوم دیگری‌ست که آن هم قابل گسترش است!» در واقع بر أساس این نظریه، هر متنی قابل تأویل و گسترش بوده و «برداشت در افراد به هر اندازه مختلف باشد، صحیح است. در ساختارشکنی هر نوع متنی با هرگونه ساختاری قابلیت گسستِ معنایی دارد و هر معنایی نیز در درون هر متن قابل گسترش و تأویل (هرمنوتیک) و تفسیرهای گوناگون است” منبع: https://www.naasar.ir/deconstruction/ […]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *