زندگی و شعر خنساء شاعر زن عرب در عصر جاهلی و اسلامی
منبع: دانشنامه جهان اسلام نویسنده: عظیم طهماسبی
لقب تُماضِر بنت عمروبن شرید، شاعره مُخَضْرَم و مرثیهسراى مشهور
خنساء به معنى بینى کوتاه یا کشیدهاى است که نوک آن برآمده باشد و در اصل صفت گاو وحشىیا آهوست. او به خُناس نیز مشهور بوده است (ابوالفرج اصفهانى، ج 15، ص 76؛ حصرى، ج 4، ص 75؛ ابنمنظور،ذیل «خنس»؛ بغدادى، ج 1، ص 208). خنساء از قبیله بنوسلیم است که در نزدیکى مدینه در منطقه نجد سکونت داشتند.او بیشتر عمرش را در دوره جاهلى سپرى کرد (ابنحزم، ص 261؛ زرکلى، ج 2، ص 86).
از زنان دیگرى که خنساءنام داشتند و برخى از ایشان شاعر نیز بودند، در منابعمختلف نام برده شده است (براى نمونه رجوع کنید به ابوالفرجاصفهانى، ج 7، ص 98، ج10، ص 244؛ آمدى، ص 110ـ111؛ اعلمى، ج 1، ص 62). البته هیچکدام شهرت و آوازه تماضِر را نداشتهاند.خنساء در آغاز چندان به شعر گرایشى نداشت، ولى بلوغ سنّى و نیز ماجراى کشته شدن برادرانش موجب اهتمام جدّى او به شعر شد (ابنحجر عسقلانى، ج 7، ص 614؛ هاشمى، ص 101؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله). دُرَیْدبن صِمَّه* شاعر دورهجاهلى از خنساء خواستگارى کرد، ولى وى نپذیرفت (ابنقتیبه، ج 1، ص260ـ261؛ قاسم قالى، ج 2، ص 161؛ ابوالفرج اصفهانى، ج 15، ص 76ـ77) و با رَواحةبن عبدالعُزّى سُلَمى ازدواج کرد و از او صاحب فرزندى به نام عبداللّه شد. پس ازمرگ رواحه با مِرداسبن ابىعامر ازدواج کرد و از او صاحبسه پسر و دخترى به نام عَمْرة شد، اما در اینکه عباسبنمرداس فرزند او باشد تردید است (ابنقتیبه، همانجا؛ابوالفرج اصفهانى، ج 14، ص 318؛ بغدادى، همانجا؛ عزیزه فوال بابتى، ص 134ـ135؛ قس د.اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه، که بیان کرده خنساء از مرداس صاحب شش فرزند شد). فرزندانخنساء همگى شاعر بودند و گفته شده که پارهاى از اشعار دخترش عمرة در دیوان او آمده است (ابننباته، ص 427؛ بروکلمان ، ج 1، ص
164).خنساء در رثاى همسر دومش اشعارى سروده است (رجوع کنید به ص 124ـ125؛
قس لویس شیخو، ص 196ـ 200، 256 که اشعار مذکور را با اندکى اختلاف آورده
است؛ هاشمى، ص 66)، حال آنکه در رثاى شوهر اولش مرثیهاى از او در دست
نیست.غالب اشعار خنساء مرثیههایى در سوگ برادرانش، معاویه و صخر، است.
معاویه در جنگ بنومرة/ بنوفزاده و صخر در نبرد کلاب (ذِىالأثل) کشته شدند.
سرودههاى خنساء درباره صخر را بهترین اشعار او دانستهاند. او صخر را
بهسبب دارا بودن صفات پسندیده، از جمله سخاوت، بیشتر دوست داشت (رجوع کنید
به ابنسلام جُمَحى، ص 174؛ مبرّد، ج 2، ص 46ـ49، ج 4، ص 51، 56، 60؛ ابوالفرج
اصفهانى، ج 15، ص 77، 80ـ81؛ بغدادى، ج 1، ص 209). صخر نیز قریحه شعرى داشت
و اشعارى از او به صورت پراکنده در کتب گوناگون آمده است (براى نمونه رجوع
کنید به ابوالفرج اصفهانى، ج 15، ص 79؛ مرزوقى اصفهانى، ج 2، ص 1093؛ بصرى،
ج 2، ص 311؛ ابنخلّکان، ج 2، ص 84).خنساء را از زنان صحابى پیامبر اسلام
صلىاللّهعلیهوآله وسلم شمردهاند. او به همراه قبیلهاش بنوسلیم به حضور
آن حضرت بار یافت و پارهاى از اشعارش را به درخواستآن حضرت خواند و مورد
ستایش ایشان قرار گرفت. پیامبر اسلام او را برترین شاعر دانستهاند (نُوَیْرى،
ج 18، ص 26؛ ابنحجر عسقلانى، همانجا؛ بغدادى، ج 1، ص 208). خنساءدر بازار
عکاظ با هند بنت عُتْبه* ــمادر معاویه، که مسلماناندر جنگ بدر نزدیکانش را
کشته بودندــ معارضه شعرىداشت، ولى شعر خنساء را از او برتر دانستهاند. او
در هجو دُرَیْدبن صمّه اشعارى سرود که البته از واژهها و تعابیر زنندهتهى است
و پس از قتل صخر با درید نیز معارضه شعرى داشت (رجوع کنید به خنساء، ص
43ـ44، 77؛ قاسم قالى، ج 2، ص 161؛ ابوالفرج اصفهانى، ج 4، ص 211ـ212؛
جبورى، 1408، ص 9؛ همو، 1993، ص 201). او در دوره اسلامى همچنان عزادار
برادرانش بود و گفتگوى او با خلیفه عمر و عایشه بیانگر این امراست. خنساء
سبب عزادارى خود را آگاهى از دوزخى بودن برادرانش بیان کرد و پس از اطلاع
از آنکه پیامبر اسلام عزادارى به شیوه جاهلى را نهى فرمودهاند سبب رفتار
خود را آگاهنبودن از سخن آن حضرت ابراز نمود (ابنقتیبه، ج 1، ص 262ـ 263؛
مبرّد، ج 4، ص 34ـ35؛ ابنعبدربّه، ج 3، ص 222ـ225؛ ابننباته، ص 426؛ نیز
رجوع کنید به هاشمى، ص 77ـ79) و پساز آن از سوگوارى به شیوه جاهلى دست
برداشت (خنساء، ص 103ـ104).دین اسلام در خنساء تأثیر بسیارى نهاد، سبب
کاسته شدن غم و اندوهش شد و در سایه تعالیم اسلامى به آرامش درونى دست
یافت. گواه این مدعا آن است که خنساء پس از شنیدن خبر شهادت همگى یا برخى
از پسرانش در جنگ قادسیه ــکه خود نیز در آن حضور داشت و در پشت جبهه
مشارکت مىکردــ ابراز خشنودى نمود و عباراتى بر زبان آورد که از باور عمیق
او به تعالیم دین اسلام حکایت دارد. او در این نبرد اشعارى نیز سروده است.
گفته شده است که پس از این واقعه عمر، مواجبى به عنوان سهم فرزندانش از
جهاد برایش تعیین کرد که تا پایان زندگىاش به او پرداخت مىشد (نویرى، ج
18، ص 26؛ ابنحجر عسقلانى، ج 7، ص 515ـ516؛ بغدادى، ج 1، ص210؛ هاشمى، ص
94ـ99).سال وفات خنساء به درستى روشن نیست. برخى منابع آن را در اوایل
خلافت عثمان، در سال 24 و برخى دیگر آن را در زمان معاویه در سال 42 یا 50
ذکر کردهاند (رجوع کنید به زرکلى، ج 2، ص 82؛ لویس شیخو، ص 23؛ عزیزه فوال
بابتى، ص 134).خنساء از برترین شاعران زن در ادبیات عرب به شمار مىآید و
بسیارى از اشعار او را استوار، پخته و برتر از سرودههاى شاعران بزرگ عرب
دانستهاند (رجوع کنید به ابنقتیبه، ج 1، ص 359؛ مبرّد، ج 2، ص 46ـ49؛
حصرى، ج 4، ص 75ـ77). در منابع مختلف به ماجراى داورى نابغه ذُبْیانى* درباره
شعر خنساء و اَعْشى و حسّان و حکم او به برترى خنساء بر حسّان اشاره شدهاست
(براى نمونه رجوع کنید به ابنقتیبه، ج 1، ص 261؛ ابوالفرج اصفهانى، ج 9،
ص340، ج 11، ص 706؛ ابنسعید مغربى، ج 2، ص 562).شعر خنساء در دوره امویان
(حک : 41ـ132) مقبولیت داشته و برخى شاعران از شعر او متأثر بودهاند و در
دوره عباسیان (حک : 132ـ656) بشاربن برد* او را ستوده است (رجوع کنید به
ابنقتیبه، ج 1، ص 393، 761ـ762؛ مبرّد، ج 4، ص 35). ابنسَلَّام جُمَحى در میان
شاعران مرثیهسرا، پس از مُتَمّمبن نُوَیره* از خنساء نام برده است (رجوع کنید
به ص 169). شهرت عمده خنساء در مرثیههاى اوست که حجم انبوهى از دیوان اورا
دربرمىگیرد. خنساء بهسبب سرشت زنانه، در سرودنمرثیه از بسیارى از شاعران
بنام برترى یافته است. مرثیههاىاو سرشار از احساس و عاطفه است. او با
بهکارگیرى توانو استعداد فطرى و نیز اندوه ژرف خود مرثیه را به اوجکمال
رساند و در این زمینه بر همگان سرآمد شد (مبرّد،ج 4، ص 46ـ49، 51، 56، 60؛
د.اسلام، چاپ دوم، همانجا؛ غازى طلیمات و عرفان اشقر، ص 245). البته برخى
درصحت انتساب پارهاى از اشعار خنساء شک کردهاند، ولى این امر از جایگاه
والاى او در مقام شاعرى توانمند در سرودن مرثیه نکاسته است (رجوع کنید به
لویس شیخو، ص180؛ پانویس c؛ د.اسلام، همانجا). برخى اشعار خنساء براى
نوحهسرایى سروده شده و سرودن آنها براساس موسیقى و نغمهاى است که خوانده
مىشود و به خواننده و نوحهخوان در آهنگین خواندن آن کمک مىکند. سنّت
نوحهخوانى که در دوره جاهلى در مراسم تشییع جنازه و سوگوارى مرسوم بوده،
در دوره اسلامى تحریم شده است. او در این اشعار واژههاى شعرى گزینش شده و
آواهاى متناسب و همگون را به کار گرفته است (خنساء، ص 21ـ23؛ هاشمى، ص
102ـ105).از مضامین اشعار خنساء در دوره جاهلى شکوه از روزگار و زمانه است.
شعر او با وجود سادگى معنا و تکرار مضامین و مبالغه در وصف و مناقب برادرش
صخر با عاطفهاى عمیق و احساس لطیف زنانه همراه است که وفادارى او به
برادرشرا به خوبى آشکار مىسازد. از ویژگیهاى شعر او فراوانىسخن درباره
چشم و نجواى با آن و نیز سخن از اشک و بیمارىِ دیده است که از ویژگیهاى
معمول شعر اندوهناک به شمار مىآید (رجوع کنید به خنساء، ص 11، 20، 31،
مقدمه کرم بستانى، ص 6؛ جبورى، 1993، ص 188؛ عبدالوهاب خیربک، ص 249؛
هاشمى، ص 109ـ110).شعر خنساء غالبآ مرثیههاى غمانگیزى است که به ندرتاز
لابهلاى آن حکمت، اندیشه و نگرش فلسفى به زندگىو سرنوشت یافت مىشود و غم
و اندوه عمومآ از مصیبتِفردى شاعر فراتر نمىرود (جبورى، 1993، ص 181).
البته گاهى این غم و اندوه به گونهاى است که با طبیعت و عناصرش درمىآمیزد
و به نوعى جلوههاى اندوه درونى او را در عالم بیرون نمایان مىکند (خنساء،
ص 63). حسنى عبدالجلیل یوسف (ص 241ـ 243) حزن و اندوه شعر خنساء را، باتکیه
بر ابیاتى بسیار اندک و محدود و با تأویلى دور از ذهن، با دیدگاه وحدت
وجودى و سرورى انسان بر کائنات توجیه کرده است که به نظر نمىرسد شاعرى چون
خنساء در آن دوره چنین بینشى داشته باشد.ادباى قدیم همواره به شعر خنساء
توجه کردهاند. آنانگاهى براى شرح پارهاى از واژههاى قرآن یا اشعار
عربىاز شعر خنساء مدد جستهاند (براى نمونه رجوع کنید به مبرَّد، ج 1، ص 14،
35ـ36؛ ابندرید، ج 1، ص 209، ج 2، ص 429؛ خالدیان، ج 1، ص 45، 144، ج 2، ص
330؛ قاسم قالى، ج 2، ص 241، 262). مُفَضَّل ضَبّى دو بیت از خنساء را که در مدح
برادرش صخر سروده است، برترین شعرى دانسته که شاعران عرب در مدح و فخر
سرودهاند (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانى، ج 16، ص 21؛ بهاءالدین اربلى، ص
472ـ 473). علماى بلاغت نیزبه عنوان شاهد مثال بلاغى در کتب خود یکى از این
دو بیترا ذکر کردهاند (براى نمونه رجوع کنید به خطیب قزوینى، ص 199؛
تفتازانى، ص 293).برخى شارحان، نظیر ابوعبیده و اصمعى، پارهاى از اشعار
خنساء را شرح کردهاند (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانى، ج 15، ص 93ـ94). به
نظر مىآید ابنسِکّیت* در دوره عباسیان دیوان خنساء را گردآورى کرده و اشعار
او با اقبال مواجه شده است (د.اسلام، همانجا). اشعار خنساء همچنین در کتب
ادبى قدیم به صورت پراکنده آمده است (براى نمونه رجوع کنید به بحترى، ص
271ـ 272؛ مرزوقى اصفهانى، ج 1، ص 45، 144، ج 2، ص 32؛ ابنشجرى، ص 87ـ89،
104). دیوان خنساء در 1305/ 1888 در بیروت به همراهى مراثى شصت شاعره دیگر
به چاپ رسید. لویس شیخو در 1314/1896 دیوان خنساء را براساس شش نسخه خطى
همراه با شرح مفصّلى به عنوان انیسالجلساء فى شرح دیوانالخنساء بهچاپ
رساند. در 1306/1889 کوپیه دیوان او را به فرانسه ترجمه کرد. اکنون چاپهاى
دیگرى از دیوان او نیز در دست است (لویس شیخو، ص 3ـ4؛ جرجى زیدان، ج 1،
جزء1، ص 145؛ بروکلمان، ج 1، ص 165).منابع : حسنبن بشر آمِدى، المؤتلف و
المختلف فى اسماء الشعراء و کناهم و القابهم و انسابهم و بعض شعرهم، در
محمدبن عمران مرزبانى، معجمالشعراء، چاپ ف. کرنکو، بیروت 1402/1982؛
ابنحجر عسقلانى، الاصابة فى تمییز الصحابة، چاپ علىمحمد بجاوى، بیروت
1412/1992؛ ابنحزم، جمهرة انسابالعرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ]
1982[؛ ابنخلّکان؛ ابندرید، الاشتقاق، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر
1378/1958؛ ابنسعید مغربى، نشوةالطرب فى تاریخ جاهلیة العرب، چاپ نصرت
عبدالرحمان، عَمّان 1402/1982؛ ابنسَلّام جُمَحى، طبقات فحولالشعراء، چاپ محمود
محمد شاکر، ]قاهره 1952[؛ ابنشجرى، کتاب الحماسة، حیدرآباد، دکن 1345؛
ابنعبدربّه، العقدالفرید، ج 3، چاپ عبدالمجید ترحینى، بیروت 1407/1987؛
ابنقتیبه، الشعر و الشعراء، بیروت 1964؛ ابنمنظور؛ ابننباته، سرحالعیون
فى شرح رسالة ابنزیدون، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره 1383/1964؛
ابوالفرج اصفهانى؛ محمدحسین اعلمى، تراجم اعلامالنساء، بیروت 1407/1987؛
ولیدبن عبیدبحترى، کتاب الحماسة، چاپ لویس شیخو، بیروت 1910؛ کارل
بروکلمان، تاریخ الادب العربى، ج 1، نقله الى العربیة عبدالحلیم نجار،
قاهره 1974؛ علىبن ابىالفرج بصرى، الحماسة البصریّة، چاپ مختارالدین احمد،
حیدرآباد، دکن 1383/1964؛ عبدالقادربن عمربغدادى، خزانةالادب و لبلباب
لسانالعرب، بولاق 1299، چاپ افست بیروت ]بىتا.[؛ علىبن عیسى بهاءالدین
اربلى، التذکرةالفخریة، چاپ نورى حمودى قیسى و حاتم صالح ضامن، بغداد
1404/1984؛ مسعودبن عمر تفتازانى، کتاب المطوّل فى شرح تلخیص المفتاح،
]استانبول[ 1330، چاپ افست قم 1407؛ یحیى وهیب جبورى، الشعر الجاهلى:
خصائصه و فنونه، بنغازى 1993؛ همو، شعر المخضرمین و اثرالاسلام فیه، بیروت
1408/1988؛ جرجى زیدان، تاریخ آداباللغةالعربیة، بیروت 1983؛ حسنى
عبدالجلیل یوسف، الادب الجاهلى: قضایا، و فنون، و نصوص، قاهره 1424/2003؛
ابراهیمبن على حصرى، زهرالآداب و ثمرالالباب، چاپ زکى مبارک، مصر ?]
1929[؛ خالدیان، کتاب الاشباه و النظائر: من اشعار المتقدمین و الجاهلیة و
المخضرمین، چاپ محمدیوسف، قاهره 1965؛ محمدبن عبدالرحمان خطیب قزوینى،
الایضاح فى علوم البلاغة: المعانى و البیان و البدیع، بیروت : دارالکتب
العلمیة، ]بىتا.[؛ تماضربنت عمرو خنساء، دیوان، بیروت : دارصادر،
]بىتا.[؛ خیرالدین زرکلى، الاعلام، بیروت 1999؛ عبدالوهاب خیربک، الحکمة
فى الشعر الجاهلى، دمشق 2005؛ عزیزه فوال بابتى، معجمالشعراء المخضرمین و
الامویین، طرابلس، لبنان 1998؛ غازى طلیمات و عرفان اشقر، الادب الجاهلى:
قضایاه، اغراضه، اعلامه، فنونه، دمشق 1428/2007؛ اسماعیلبن قاسم قالى،
کتاب الامالى، بیروت 1404/1984؛ لویس شیخو، أنیسالجلساء فى شرح
دیوانالخنساء، بیروت 1896؛ محمدبن یزیدمبرّد، الکامل، چاپ محمد ابوالفضل
ابراهیم، قاهره ?]1376/ 1956[؛ احمدبن محمد مرزوقى اصفهانى، شرح
دیوانالحماسة، چاپ احمد امین و عبدالسلام هارون، بیروت 1411/1991؛ احمدبن
عبدالوهاب نُوَیرى، نهایةالارب فى فنون الادب، قاهره ] 1923[ـ1990؛
عبدالمنعم هاشمى، الخنساء : امالشهداء، بیروت 1421/2000؛EI2ansaKh, s.v.