تخلص و حسن تخلص در ادبیات
تخلص: تخلص در میان اهل ادب به دو معنی معمول است:
1. نام و شهرت شعری شاعر که مانند نام های خانوادگی است، مانند: سنایی، سعدی، حاف1جامی.
2. تخلص در قصیده که این تخلص به معنی گریز زدن و منتقل شدن از پیش درامد است به اصل و هدف قصیده.
این گریز زدن به وسیله ی بیتی که آن را « بیت تخلص » می نامند صورت می گیرد؛ حال اگر شاعر این بیت را به زیبایی و گیرایی و مناسبت سروده باشد به کار او « حسن تخلص » می گویند.
حسن تخلص در قرآن
حسن تخلّص : انتقال از یک مطلب به مطلب دیگر، بدون التفات مخاطب به انتقال
از مهمترین و ظریفترین اسلوبهای بدیعی قرآن «حسن تخلص» است که به آن «تخلص» و «براعت تخلص» نیز میگویند و در جایی است که سخنور از کلام آغاز سخن به کلام دیگری منتقل شود که مقصود اصلی او است؛ بهگونهای که شنونده، متوجه این انتقال نشود، ولی معنای اصلی در ذهن او جای گیرد. این عدم توجه شنونده به انتقال، به دلیل مناسبت و شدت ارتباط میان دو کلام است.
تخلص در ادبیات فارسی
خواجه شمسالدین محمد ابن محمد شیرازی را همه با نام «حافظ» و سید محمد حسین بهجت تبریزی را با نام «شهریار» میشناسند. «حافظ» و «شهریار» “نام شعری” یا “تخلص” این دو سخنسرای نغز گفتار است. تخلص نامی است كه شاعر در شعرش، خود را به آن مینامد و میخواند.
شاعران به چند روی، برای خود نام شعری برگزیده و در شعر خود میآورند:
نخست آن كه، این نام كوتاه است و میتوان آن را به آسانی در شعر جای داد و خود را به آن خواند. دو دیگر آن كه، نام شعری برچسب شاعر است بر روی شعرش. او بدین وسیله مهری بر شعر زده، تا هم مخاطب بداند و به یاد بسپارد كه شعر از كیست و هم دیگران نتوانند، آن شعر را به نام خود، سكه زنند.
سه دیگر این كه، گاه اهل ذوقی پیدا میشوند كه سكه ی قلب شعر خود را به نام بزرگان رقم میزنند، اگر هر شاعری تخلصی نداشته باشد، این امر آسانتر صورت میگیرد. اگر میبینیم، در شعر شاعرانی چون فردوسی و خیام، بیش از دیگران، دخل و تصرّف صورت گرفته، یكی از دلایل آن، نداشتن تخلص در متن شعر این دو گوهر گرانبهاست.
گفتنی است كه نسخههای گوناگون شاهنامه از حدود پنجاه و دو هزار تا شصت هزار بیت در نوسان است و در مورد رباعی های اصیل و دخیل خیام گفتوگوها و بحث هاست.
چهارمین انگیزه ی هنرمند، از آوردن «تخلص» این است كه، آن چه میخواهد به مخاطب بگوید، آشكارا و رودررو نگوید، بلكه خود را مورد خطاب قرار دهد و بهطور غیر مستقیم، پیامش را به دیگران برساند. در بیت های زیر، سعدی بدینگونه به ما پند میدهد:
ـ سعدیا رفت و فردا هم چنان موجود نیست / در میان این و آن فرصتشمار امروز را
ـ سعدیا این منزل ویران چه كنی چای تو نیست / رخت بربند كه منزلگه احرار آنجاست
ـ سعدیا راست روانگوی سعادت بردند / راستی كن كه به منزل نرسد كج رفتار
در این گونه بیت ها شاعر نفس مجرد خویش را در پیش خود دیده و با ان سخن میگوید. در دانش بدیع به اینگونه گفتار «تجرید» میگویند. این نفس در چنین جایی نماینده ی خود و همه ی كسانی است كه شاعر برایشان حرف دارد.
گاه، آن چه در این ندا میگنجد، دردی است كه سینه ی شاعر را تنگ كرده، او را به فریاد وامیدارد:
ـ حافظ این خرقه كه داری تو ببینی فردا / كه چه ز نار ز زیرش به دعا بگشایند
یا:
ـ حافظا می خور و رندی كن و خوش باش ولی / دام تزویر مكن چون دگران قرآن را
بیان این به کنایه گویی بسیار زیبا، با به كارگیری تخلص، هموار شده است
تخلص، همیشه در نقش ندایی نیست، بلكه در نقش هایی دیگر چون نهاد و مضافالیه و … هم میآید.
نهاد:
سعدی غم نیستی ندارد / جان دادن عاشقان نجات است
سعدی از آن جا كه فهم اوست سخن گفت / ورنه كمال تو، وهم كی رسد آن جا؟
مضافالیه:
همت حافظ و انفاس سحر خیزان بود / كه ز بند غم ایام نجاتم دادند
بر آب دیده سعدیگرت گذار افتد / تو را نخست بباید شناوری آموخت
و انگیزه ی پنجم آن كه گاه شاعر در یك جمله ی بیخبری، خود و شعر خود را میستاید، همان كه در علم معانی از آن به «تفاخر» یاد میكنند، چنین تفاخرهایی بیشتر در آن بیتی است كه تخلص در آن است. به گفتاری دیگر، گاه تخلص برای تفاخر میآید مانند:
ـ كس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب / تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
ـ صبحدم از عرش میآمد خروشی، عقل گفت / قدسیان گویی كه شعر حافظ از بر میكنند
ـ شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد / دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود
ـ در آسمان نه عجب گر به گفتة حافظ / سرود زهره به رقص آورد مسیحا را
گونه های گزینش تخلص:
گزینش تخلص و خاستگاه آن بسیار گونهگون است. برخی آن را از صفت ویژه ی خود گرفتهاند، شاعرانی نام شعری خود را از نام شهر خود برداشتهاند، عدهای از نام پادشاه، نام اجداد، از شغل و حرفه و … برگفتهاند. اکنون به برخی از آن ها و چند و چون آن ها میپردازیم:
۱- تخلص برگرفته از صفت یا ویژگی شاعر
– تخلص رشیدالدین محمدابن محمد عمری، “وطواط” است که از بابت كوچكی جثه ی او بوده است. وطواط نام مرغی از جنس پرستو است. تخلص «وطواط» موجب ایجاد برخی شوخی ها هم گردیده است. دولتشاه میگوید: روزی در مجلس اتسز بحث و مناظرهای میان علما درگرفته بود، رشید در آن مجلس حاضر بود، در مناظره و بحث، زبانی آغاز كرده و دواتی پیش او نهاده بود. اتسز در او نگریست و از روی ظرافت گفت: دوات را بردارید تا معلوم شود از پس دوات كیست كه سخن میگوید. رشید دریافت، برخاست و گفت: المرءُ باصغریه قلبه و لسانه. (۳)
– میرزا صادق فراهانی امیری در آغاز “امیرالشعرا” و پس از آن “ادیبالممالك” لقب گرفته بود.
۲- تخلص برگفته از نام شهر و دیار شاعر
ابوعبداله جعفربن محمد سمرقندی متخلص به رودكی است. تولد او در روستای «بنج» از توابع «رودك» سمرقند است. همچنین است. «ابوالفرج رونی» كه تولدش در «رونه» از روستاهای نیشابور بوده است.
۳- نام شعری برگرفته از نام پادشاه
قصیده از نخستین شعرهای فارسی است. این شعر بیشتر برای مدح و ستایش و در خدمت شاهان بوده است و برخی شاعران درباری یا نزدیك به دربار، نام شعری خود را از نام پادشاه میگرفتهاند:
نام و لقب شاعر، تخلص او، پادشاهی كه از نام او تخلص گرفته شده است:
ابوالنجم احمدبن قوص دامغانی، منوچهری، فلك المعالی منوچهربن شمسالمعالی قابوسبن وشمگیربن زیار دیلمی
امیرالشعر ابوعبدالله محمدبن عبدالملك، معزی، معزالدین ملكشاه بن الب ارسلان
افضلالدین بدیل بنعلی شروانی، خاقانی، خاقان اكبر منوچهر شروان شاه
ابومحمد شرفالدین مصلحبن عبداله شیرازی، سعدی، اتابك سعدبنزنگی
همراهی این شاعران با دربار یكسان و همانند نبوده است، برخی چون منوچهری، معزی، یكسره تسلیم دربار و درباریان بودهاند و برخی چون سعدی تنها با دربار رفت و آمدی داشتهاند تا از این راستا بتوانند امیر و پادشاه را به راه آرند و پند دهند.
۴- نام شعری گرفته شده از نام یا ویژگی پدران و اجداد
نام و لقب شاعر، تخلص او، تخلص به نام پدر یا اجداد یا ویژگی برتر آن ها
معینالدین علیبن نصیربن ابوالقاسم، قاسمی، قاسم به جدش ابوالقاسم
سیدنظامالدین محمودبن حسن الحسنی، داعی، پدرانش همه داعی بودهاند
امیر فیروزكوهی سبزواری، شاهی، چون نسبتش به سربداران میپیوست و مذهب شیعه داشت
كمالالدین شیرعلی، بنایی، اشتغال پدرش (استاد محمد سبز معمار) به بنایی و معماری بوده است
امیرمسعودبن سعدبن سلمان لاهوری، مسعود سعد، اضافه كردن اسم خود به پدر برای تخلص
۵- تخلص برخاسته از كار و حرفه ی شاعر
نام و لقب شاعر، تخلص او، كار و حرفهای كه تخلص را از آن گرفته است
بابا فغانی شیرازی، سكاكی، كارد سازی (سكاكی)
قاضی امام ركنالدین محمدبن سعد، دعوی، اشتعال به قضاوت
نجمالدین محمد شروانی، فلكی، دست داشتن در نجوم و ستارهشناسی
قوامی رازی، خباز، خبازی (نانوایی)
شمسالدین محمدبنعبدالله نیشابوری، كاتبی، مكتبداری و خوشنویسی و رنگآمیزی
٦- گرفتن تخلص از نام شاعر دیگر یا استاد و مراد
سید نظامالدین محمودبن حسن الحسنی. تخلص دوم خود «نظامی» را از نام نظامی گنجوی گرفته است. وی به پیروی از «خمسة نظامی». «مثنویات سته» را سروده است.
خواجه ارجاسببن شیخ علی تهرانی. تخلص خود «امیدی» را از استادش «دوانی» گرفته است.
مولوی. تخلص دوم خود «شمس» را از همدم و مراد خود «شمس تبریزی» گرفته است.
۷- گونههایی دیگری از گزینش تخلص
الف) تخلص گاه برخاسته از صفت خانوادگی شاعر است. شمسالشعرا كمالالدین كاشانی از خاندان محتشم و بازرگان بوده و بدین سبب خود را در شعر «محتشم» نامیده است.
ب) برخی. بخشی از نام و لقب خود را بهعنوان تخلص برگزیدهاند. از آن جمله «عبیدالله زاكانی قزوینی». كه «عبید» را تخلص خود دانسته است.
پ) در میان شاعران نوپرداز. برخی حرف آغازین نامشان را به اختصار آورده و واژهای دیگر هم بدان افزودهاند. مانند:
(م. امید) مهدی اخوان ثالث
(ه. ا. سایه) هوشنگ ابتهاج
(م. سرشك) دكتر محمدرضا شفیعی كدكنی
(ا. بامداد) احمد شاملو
ت) برخی كوتاه شده ی نام یا لقب خود را به حای تخلص به كار بردهاند. همچون: «دخو» كوتاه شده ی «دهخدا و دهخدو» و «بسحق» كوتاه شده ی «ابواسحاق» برای جمالالدین ابو اسحاق حلاج اطعمه ی شیرازی
ث) محمدحسین بهجت تبریزی برای گزینش نام شعر تفال به دیوان حافظ زد و در دو بار، پیدرپی، «شهریار» را یافت و آن را نام شعری خویش قرار داد.
ج) فخرالدین حمزه طوسی اسفراینی كه در اسفراین زاده و در طوس زندگی كرده است. چون در ماه آذر زاده شده، تخلص خود را «آذری» دانسته و آورده است.
چ) علی اشتری، از آن جا كه در ماجراجویی عاشقانه گرفتار آمد، «فرهاد» را برای تخلص برگزید.
تخلص دوگانه یا چندگانه
در شعر فارسی به شاعرانی برمیخوریم كه بیش از یك تخلص دارند، از آن جمله:
نام و لقب شاعر ، تخلص (۱)، تخلص (۲)
نورالدینبن عبدالله بنایی كرمانی، سیّد (از سادات حسینی بوده)، (نعمهالله)
معینالدین علیبن نصیر، (قاسم اوار)، (قاسم قاسمی)
سید نظامالدین محمودبن حسن، (داعی) (پدرانش همه داعی بودهاند)، (نظامی) (پیرو نظامی گنجوی بوده)
كمالالدین شیرعلی، (بنایی) (در دیوان اول كه قصیده و غزل است)، (حالی) (در دیوان غزلیات كه پیرو سعدی و حافظ است)
بابا فغانی شیرازی، (سكاكی)، (فغانی)
سیدقطبالدین میر حاج حسینی جنابذی، (میر حاج) (در قصیده)، (انسی) (در غزل)
شهابالدین صابربن اسماعیل ترمذی، (صابر)، (ادیب)
اثیر اخسیكتی، (اثیر)، (اخسیكتی)
افضلالدین بدیلبن علی شروانی، (حقایقی)، (خاقانی) ابوالعلا او را به خدمت خاقان برد…)
مولانا جلالالدین محمد بلخی رومی، (خاموش)، (شمس)
فانی، (نوایی) (در دیوان تركی)، (فانی) (در دیوان فارسی)
گزینش دوباره ی تخلص، انگیزههایی دارد:
● مولانا كه تا دیدار شمس، «خاموش» تخلص میكرده، آنچنان در روح و وجود شمس غرق شده كه خود و او را یك تن میبیند و شعرش را پس از این به نام او میكند.
● خاقانی، پس از سال ها تلاش و كوشش و یافتن نامی برجسته و بهسزا، به همراه ابوالعلا به خدمت خاقان اكبر میرسد و استادش، ابوالعلاء گنجوی، پس از معرفی، لقب شعری «خاقانی» را برای او برمیگزیند:
ـ چو شاعر شدی بر دست پیش خاقان / به خاقانیت من لقب برنهادم (ابوالعلاء گنجوی)
و خاقانی به انگیزه ی كسب شهرت و قدرت بیش تر، آن را میپذیرد.
● برخی چون بابای شیرازی و سید قطبالدین جنابذی، در آغاز تخلصی دارند كه مرده و غیر قابل انعطاف است، آنان میپندارند كه واژههای «سكاكی» و «میر حاج» را نمیتوان با جلوههای گوناگون و هنرمندانه و با ایهام در غزل جای داد، با این انگیزه واژههای «انسی» و «فغانی» را كه واژههایی دلی است برمیگزینند.
● كسانی چون سید نظامالدین محمود و كمالالدین شیرعلی، پس از سال ها شاعری، با اندیشه در شعر شاعری دیگر، بدو دل میبندند و در پی پیروی او برمیآیند و نام همان شاعر را (نظامی) برمیدارند و یا از فضای شعر و اندیشة او واژهای برمیگیرند. (حالی)
گفتنی است كه گاه یك تخلص را چندین تن از شاعران برگزیدهاند. «فانی» تخلصی است كه شش تن داشتهاند:
۲- امیركبیر علی شیر كج كنه ۲- فانی هروی ۳- فانی بخاری ۴- فانی تبریزی ۵- فانی رازی ٦- فانی شیرازی. این یكسانی موجب آمیختگی شعر آن ها نیز میگردد.
بهره ی هنری از تخلص
بسیاری از شاعران تخلص را تنها بهعنوان برچسب شعر و از دید هنری به عنوان یك واژه ی مرده، به كار بردهاند، ولی برخی از این هنرمندان سخنگستر، از این واژه بهره ی هنری برده اند، مولای روم تخلص خود را هنرمندانه در شعر آورده است. «خامش» یا «خمش» در شعر مولانا، هم فرمان ایستِ او در مسیر حركت غزل است و هم تخلص. و بسیار جای ها بهگونهای آمده است كه نام شعری در نگاه نخست به چشم نمیآید و با اندك درنگ دریافته میشود:
ـ خامش كه بس مستعجلم، رفتم سوی پای علم / كاغذ بنه، بشكن قلم، ساقی درآمد، الصلا
ـ اسحاق شو در نحر ما، خاموش شو در بحر ما / تا نشكند كشتی تو در گنگ ما، در گنگ ما
ـ من خمشم خسته گلو، عارف گوینده بگو / زانگه تو داود دمی، من چو كهم رفته ز جا
ـ خاموش، كه سرمستم بر بست كسی دستم / اندیشه پریشان شد، تا باد چنین بادا
ـ خموشید، كه سرمستم بربست كسی دستم / اندیشه پریشان شد، تا باد چنین بادا
ـ خموشید، خموشید كه تا فاش نگردید / كه اغیر گرفته است چپ و راست خدایا
مولانا از واژه ی «شمس» این گونه بهره نبرده یا كم تر بهره برده است. واژه ی شمس، بیش تر با تبریزی و یا بهصورت «شمس الحق تبریزی» و «شمسالدین» آمده است.
برخی از تخلص ها نمیتوانند، در خدمت ذوق و هنر شعری قرار گیرند. مانند تخلص های رودكی، منوچهری، سید، حقایقی، سكاكی، مسعود سعد، جوهریز، فلكی، خباز، كاتبی، معزی، سعدی. ولی برخی تخلص ها از واژه هایی هستند كه چند معنی دارند و شاعر میتواند در شعرش افزون بر نام شعری، بهره ی دیگری نیز بگیرد. تخلص هایی چون :حالی، فغانی، فانی، شاهی، امیری، نوری، فیضی، الهی، قدسی، شیدا، بیدل، امید، سایه، سرشك.
گفتنی است كه شاعران بزرگی چون سعدی، حافظ، خاقانی، ناصرخسرو، عطار و نظامی تخلص را چنان برگزیدهاند كه این واژه نمیتواند در پایان شعر بهگونهای پنهان و هنری بیاید. آنان تنها از راستای تجرید و گونههای گوناگون رودررویی با نام شعری خود هنرآفرینی كردهاند، ولی اگر واژههای یاد شده هم میتوانست، ایهامساز و معناآفرین باشد، این هنرآفرینی در پایان شعر دوچندان میشد.
تخلص و قالب های شعری
قصیدهسرایان ما، همه تخلص دارند. مانند رودكی، فرخی سیستانی، منوچهری، ناصر خسرو (حجت) مسعود سعد، سنایی، خاقانی، انوری، سعدی، قاآنی، بهار و …. از آن جا كه این قالب شعری، بیش تر برای ستایش به كار میرفته و میرود، شاعر برای رساندن ارادت خود به ممدوح، بر آوردن نام شعری پای میفشارد.
غزل از قصیده گرفته شده و تخلص در آن نهادینه است و گویی جزیی از پیكره ی آن است. غزلسرایان بزرگی چون حافظ، سعدی، مولوی، سنایی، صائب، شهریر، رهی، عطار و … همه تخلص دارند و هنوز هم شاعران غزلسرا تخلصی برای خود برمیگزینند و میآورند.
تخلص در مثنوی كمرنگ و گاه ناپیداست. واژه ی «فردوسی» را نام شعری گرفتهاند ولی در شاهنامه هیچ جا نیامده است. اگر تخلص را نامی بدانیم كه پس از شعر و در زیر آن میآید، میتوان «فردوسی» را تخلص نامید.
در بزرگترین مثنوی عارفانه ی ما، یعنی «مثنوی مولوی» تخلص بیرنگ و ناپیداست، حال آن كه در دیوان غزلیات او، دو تخلص، دوشادوش و پررنگ، پیداست.
سعدی با آن كه در غزل و قصیده، تخلصی پررنگ دارد، اما در مثنوی اخلاقی و تعلیمیاش «بوستان» تخلصی ندارد.
از آن جا كه مثنوی در یك كتاب نمود پیدا میكند و كتاب را كم تر میتوان به نام دیگری بست یا از آن خود كرد، و هم به به این دلیل كه مثنوی در واقع پایانی یگانه دارد و همچون دیوان غزل و قصیده پاره پاره نیست، تخلص در آن نمودی ندارد. ولی این حكم همهگیر و به رای همه ی مثنویسرایان نیست. سنایی، در حدیقه الحقیقه گاه تخلص دارد:
ای سنایی سخن دراز مكش كوتهی به ز قصة ناخوش
ای سنایی بگوی خوب سخن در ثنای گزیده میرحسن (۳)
عطار در منطقالطیر، گاه «عطار» را بهعنوان تخلص آورده است:
كردهای عطار بر علام نثار نافة اسرار هر دم صد هزار (۴)
نظامی از مثنوی سرایانی است كه بر آوردن تخلص در مثنوی پافشاری میكند. او تنها در مخزنالاسرار چهل بار واژه ی «نظامی» را در پایان بندها آورده و در مثنوی های دیگر هم تخلص را از یاد نبرده است.
رباعی هم از قالب هایی است كه كم تر تخلصپذیر است. گویی كوتاهی آن، چنین حكم میدهد. خیام كه مشهورترین رباعیسراست، دوبار واژه ی «خیام» را در شعر آورده است:
ـ خیام كه گفت دوزخی خواهد بود …
ـ خیام اگر زباده سرمستی، خوش باش … (۵)
دوبیتی هم از نظر بود و نبود تخلص، دوگانه است. باباطاهر عریان در دوبیتی هایش به تخلص نظری ندارد ولی فایز دشتستانی، «فایز» را به عنوان تخلص میآورد و نام شعریاش بسیار پررنگ است.
تخلص در شعر معاصر
در میان شاعران معاصر، آنان که شعر كلاسیك داشته و سرودهاند، كم و بیش تخلص دارند. در این میان بهار، پروین، شهریار، فرخی (یزدی)، عشقی، ایرج، نیما و نسیم شمال از برجستهترین تخلص هاست.
نیما یوشیج در قطعه، غزل و رباعی تخلص «نیما» را بارها آورده است:
ـ فراق نامه ی نیما به آب اگر شویند كسی از آن نتواند زدود نام قفس
ـ آن چه نیما كند از زشت و نكو به نهان نقشی از آن برداری (٦)
در شعر نو نیما، تخلص جایی ندارد، در این شعرها «نیما یوشیج» به همراه زمان سُرایش در آغاز یا پایان شعر میآید و بس.
سهراب سپهری در شعرش، سه بار واژه ی «سهراب» را آورده است:
۱- تمام قصة سهراب و نوشدارو را…
۲- چه كسی بود صدا زد سهراب…
۳- یك نفر باز صدا زد سهراب… (۷)
«سهراب» را در این بیت ها هم نمیتوان نام شعری دانست.
فروغ فرخزاد، یكبار نام خود را در شعر آورده، آن هم نه بهعنوان تخلص. او در شعر مرز پرگهر میگوید:
«فاتح شدم/ خود را به ثبت رساندم/ خود را به نامی در یك شناسنامه، مزین كردم/ و هستیم به شماره مشخص شد/ پس زنده باد ٦۷۸ صادره از بخش ۵ ساكن تهران /… / و زیر ششصد و هفتاد و هشت قبض بدهكاری / و روی ششصد و هفتاد و هشت تقاضای كار نوشتم/ فروغ فرخزاد…(۸)
مهدی اخوان ثالث، هوشنگ ابتهاج، احمد شاملو، دكتر محمدرضا شفیعی كدكنی، به ترتیب «م. امید»، «ه. ا. سایه»، «بامداد». «م. سرشك» را گاه در شعر كلاسیك خود بهعنوان تخلص به كار میبرند.
بر این پایه میتوان گفت، تخلص در شعر نو جایی ندارد و شاعران معاصر گرچه نام شعری دارند ولی آن را در شعر نو نمیآورند یا بسیار كم میآورند.
پی نوشت ها:
۱- صفا، ذبیحالله: «تاریخ ادبیات در ایران»، انتشارات فردوسی، تهران، ۱۳۷۲، جلد دوم، برگ ٦۲۹.
۲- همان، جلد چهارم، برگ ۳۱۰، به نقل از حبیبالسیر، ج ۴، برگ ۱۸.
۳- سنایی غزنوی، مجدود: «حدیقهالحقیقه و… «تصحیح و تحشیة مدرس رضوی، مؤسسة چاپ و انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳٦۸، برگ های ۲٦۱ و ۲٦۲.
۴- عطار نیشابوری، فریدالدین: «منطقالطیر»، به كوشش سید صادق گوهرین، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هفتم، ۱۳۷۰ تهران، برگ ۲۴٦.
۵- خیام نیشابوری: «رباعیات خیام «نشر ناهید، تهران، ۱۳۷۳، صفحههای ۱۰۴ و ۱۴۳.
٦- این بیتها را از نرمافزاری «گنج سخن» برداشتهام.
۷- سپهری، سهراب: «هشت كتاب» كتابخانه طهموری، چاپ هجدهم، تهران، ۱۳۷٦.
۸- فرخزاد، فروغ: «دیوان اشعار» انتشارات مروارید، چاپ پنجم، تهران، ۱۳۷٦.
منبع: مجله ی شعر
حسن تخلص در قرآن
ابنابیالاصبع میگوید: حسن تخلص در قرآن، با دقت و شناخت وصل و فصل آیات فهمیده میشود. برخی از متکلمان، حسن تخلص را یکی از وجوه اعجاز شمردهاند.
زرکشی در ~البرهان~ میگوید: از بهترین مثالهای حسن تخلص آیه: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونِةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاء» (نور// 35) است.
در این آیه، پنج تخلص به کار رفته است:
1. اول «نور» و صفت آن بیان شده و سپس به بیان «زجاجه» و صفت آن تخلص یافته است.
2. پس از ذکر «نور» و «زیت»، به «شجره» تخلص یافته است.
3. پس از «شجره» صفت «زیت» را آورده است.
4. سپس از صفت «زیت» به صفت «نور» و تضاعف آن تخلص یافته است.
5. سرانجام به هدایت الهی تخلص یافته است.
منابع
التمهید فی علوم القرآن جلد 5 : صفحه 394
البرهان فی علوم القرآن (با حاشیه) جلد 1 : صفحه 43
الاتقان فی علوم القرآن جلد 3 : صفحه 373
الاتقان فی علوم القرآن جلد 3 : صفحه 284
محیط المحیط قاموس مطول للغة العربیة : صفحه 248