وظیفه ی ادبیات
مترجم: ابوالحسن نجفی
ابوالحسن نجفی در این کتاب چهار بحث درباره ادبیات را مطرح کرده و مقالات نویسندگان غربی را در این زمینه ترجمه کرده است. این مقالات و سخنرانی ها به منظور آشنایی ادبیات شرق و غرب و اشتراکات زبان ادبی در انجمن اروپایی نویسندگان ایراد شد. اولین مجمع در لینگراد (1962) حول موضوع ادبیات و واقعیت برگزار شد. یکسال پس از آن، در مجمع بعدی در پاریس درباره اینکه ادبیات چه می تواند بکند، بحث و تبادل نظر شد. ادبیات و سیاست موضوع نشست سوم نویسندگان در فنلاند بود. بخش چهارم کتاب شامل مقالات مرتبط با مبحث عمل و وظیفه ادبیات است که به سلیقه مترجم در این مجموعه گرد آوری شده. ترجمه مقالات نویسندگانی همچون رولات بارت، اوژنی یونسکو، آلبر کامو، سیمون دوبوار، کلود سیمون، ژان پل سارتر، واسیلی آکسیونوف و … در کتاب حاضر تدوین شده است. این کتاب در سال 1356 ش به همت ابوالحسن نجفی توسط انتشارات کتاب زمان به طبع رسید.
حق تکثیر: کتاب زمان، 1356
منبع: کتابناک
دانلود کتاب وظیفه ادبیات / مترجم: ابوالحسن نجفی سوِأل «وظیفه ادبیات چیست؟» خود، تاریخی دارد. تاریخی با اوجها و فرودها، تاریخی پیوسته با مکتبها، نحلهها، سبکها و مهمتر از همه با تاریخ وقایع سیاسی و اجتماعی جهان. سئوالی است که بسیار پاسخ گرفته اما همچنان سر آن دارد که با هر پسلرزهای دوباره سر برآورد و جلوی منتقد ادبی و نویسنده بنشیند و خود را مطرح سازد. اما به راستی بازیگوشی این پرسش از چیست؟ پاسخ به این یک پرسش ساده است. پاسخ خود «ادبیات»است. بازیگوشی از ادبیات است. ادبیات از زمانی که به قول ناباکف در آن دره خیالی نئاندرتالی ـ که در آن پسری بود و گرگی نبود و پسر فریاد گرگ گرگ برمیآورد ـ زاده شد تا امروز نه صرفا توانسته به حیات ادامه دهد بلکه با شیطنت و بازیگوشی این راه چند هزار ساله را طی کرده است. تاریخ مکتبهای ادبی و نحلههای نقد، بهترین گواه بازیگوشی ادبیات است و طبعا در هر نحلهای و مکتبی برای پاسخ ما پرسشی بوده درخور روزگار و تفکر زمانه. ادبیات بر جهان پیرامون خود تاثیر میگذارد و از آن تاثیر میگیرد. بیگمان پرسش ما نیز با توجه به همین کنش و واکنشها و رنگهای زمانه پاسخهایی داشته است. برخی معتقد به وظیفه تاریخنگاری ادبیات بودهاند ، دیگران به تحلیل روانشناختی آن. برخی ادبیات انتقادی سیاسی را نمونه والی ادبیات میدانستهاند و دیگران ادبیات انتقادی اجتماعی را. برخی ادبیات را زبان ایدئولوژی خود میخواندهاند و برخی به ادبیات محض و آزاد از هر بندی مایل بودهاند. قرن گذشته سرشار از پاسخهای متناقض و متفاوت است. شاید قرنی چنان دژ آئین و پرآشوب برای پرسش ما نیز باید چنین تاریخی داشته باشد و صد افسوس در زمانه اکنون نیز دقیانوس بیمرگ است پس ما همچنان باید شاهد کشمکش پاسخها باشیم. قصد ندارم به واکاوی پاسخهای فراوان نویسندگان شهیر و غیرشهیر صد و ده ساله گذشته بپردازم که مقالات و کتابهای موجود است و دسترسی به اغلب این منابع چندان دشوار نیست. فقط کوتاه اشارهای میکنم به آخرین پاسخ تا نظری کرده باشیم به آخرین جایگاه این پرسش.