زندگي و فلسفهِ ابوالعلاي معرّيزندگي و فلسفهِ ابوالعلاي معرّي

زندگی و فلسفهِ ابوالعلای معرّی
احمد شهدادی
در قدرت علمی و ادبی او همین بس که مخالفانش، برخی جاهلانه و برخی مغرضانه، به دروغ او را متهم ساخته اند که کتاب “الفصول والغایات” خویش را در معارضه با قرآن کریم نگاشته است.
اسلوب ابتکاری و نظر نقادانهِ ابوالعلا دربارهِ مسایل بنیادین هستی، جامعه، دین، حکومت و نظایر آنها و ایجاد جریانی تازه در ادبیات عرب و عمق و نفوذ توانایی های علمی وی و اوضاع پریشان روزگار او و تزلزل سیاسی و اجتماعی و حسادت حاسدان و طعن طاعنان، از جمله عواملی بوده اند که در متهم ساختن معری به عنوان ملحدی که فلسفه می بافد نقش داشته اند

یاءس ابوالعلا از آدمیان و تهذیب آنان یاءسی فیلسوفانه نیست، بلکه مصلحانه است. آنچه قاطعانه و صریح دربارهِ محتوای فلسفه و اندیشه های او می توان گفت این است که او به هیچ روی ملحد، شکاک و پوچ گرا نبوده است. در تحلیل و تفسیر آرای ابوالعلا باید به پیام اشعار و مخاطب و مضامین آنها توجه داشت، چرا که زبان فلسفی او زبانی سخت آمیخته با ابهام، مجاز و اشتراک است.

احمدبن عبدالله بن سلیمان تنوخی معری، روز جمعه ۲۸ ربیع الاول سال ۳۶۳ ق، به هنگام غروب آفتاب، در شهر معرهِ النعمان، از توابع حلب، از سرزمین شام، زاده شد. پدرش عبدالله از خاندان دانش بود که چند نسل منصب قضاوت شهرهای معره و حمص را بر عهده داشتند. مادرش از دودمان آل سبیکه بود که به علم و ادب اشتهار فراوان یافته بودند. ابوالعلا در سه و نیم یا چهار سالگی در اثر ابتلا به بیماری آبله چشمان خویش را از دست داد و تا آخر عمر نابینا باقی ماند.

وی تحصیلات ابتدایی خویش را در علم قرآن و نحو و ادب در نزد پدر و برادر به پایان رسانید و بعد از آن به حلب سفر کرد و در نزد بزرگان دانش آن دیار به تعلم و تلمذ نشست. ۱ ابوالعلا بیست ساله بود که به معره باز گشت و به شعر و شاعری پرداخت. دیوان سقط الزند محصول این دورهِ عمر اوست. “سقط” در لغت نخستین شعله ای است که از آتشزنه درگیرد.۲ ابوالعلا نخستین بارقه های شعری خویش را، چون شعله های آتش، ” سقط الزند ” نامیده است. او سالیانی را این چنین در معره به سر برد و به تکمیل اندوخته های خویش پرداخت. به جز سفر حلب، پس از مرگ پدر و در سی و پنج سالگی سفری به بغداد، پایگاه سیاسی و علمی و ادبی آن روز، نمود و حدود یک سال و اندی در بغداد اقامت کرد. ۳ خود علت سفر به بغداد را اقامت در دارالعلم و استفاده از کتب و سرمایه های ادبی آن سامان، و نه جست وجوی مال و شهرت و تقرب به رجال حکومت، ذکر می کند. ۴

به شهادت تاریخ، آوازهِ بلند دانش و نبوغ ابوالعلا به بغداد رسیده بود و او با ورودش به بغداد رونق افزای مجالس بحث و اندیشه گشت. در بغداد به جز استفاده از کتابخانه های گرانسنگ، با دانشمندانی چون سید مرتضی، عالم اندیشه مند شیعی دیدار داشت و در مجلس عزای ابو احمد نقیب، پدر سید مرتضی و سید رضی رثاییه خواند. ۵ برخی روایات مخدوش دربارهِ مناظرهِ سید و ابوالعلا راجع به مسئلهِ حدوث وقدم ۶ و نیز بحث و جدل بر سر شعر متنبی۷ – که در آن مجلس چنان که نوشته اند به فرمان سید، ابوالعلا را کشان کشان به بیرون راندند – وجود دارد که به هیچ روی با سیرهِ علمی و ادبی و اخلاقی آن دو دانشمند سترگ نمی خواند.۸ ابوالعلا به سال ۴۰۰ ق در پایان سفر خود و با شنیدن خبر بیماری مادر به معره بازگشت؛ اما خاطرهِ سفر بغداد هماره در ذهنش باقی ماند. چنان که او خود در مقدمهِ کتاب “سقط الزند” می گوید از این سال (۴۰۰ ق) خانه نشین شد و خویشتن را “رهین اللمحبسین” (زندانی دو زندان)، یعنی خانه و نابینایی، نامید، ۹ و تاءلیف و تصنیف و تدریس را آغاز کرد. همراه با این همه، زهد فیلسوفانه یا گوشه گیری زاهدانه ای را اختیار کرد و تا پایان عمر از گوشت خواری برید و به گیاه خواری روی آورد. از این عمل ابوالعلا تحلیل های نادرستی صورت گرفته و حتی برخی از متأخران آن را دلیل تمایل ابوالعلا به آرای مذاهب جینیسم و بودیسم دانسته اند. ۱۰ تصریح ابوالعلا به علت این کار در مواضع گوناگون از نامه هایی که به داعی الدعاهِ فاطمیان مصر نگاشته، آشکارا نشان می دهد که این تحلیل ها بهره ای از حقیقت ندارد. او خود گاه علت این عمل را فقر و گاه رنج ناشی از گوشت خواری و گاه ترک آزار حیوانات از سر زهد می خواند. ۱۱ در میان قدما ابن وردی این عمل را کاری زاهدانه می داند و با رثای تلمیذ معری دربارهِ او اشاره می کند که انگیزهِ گیاه خواری ابوالعلا را ترک زاهدانهِ آزار حیوانات و زهدورزی در تمتعات دنیوی دانسته است. ۱۲
اگر تو از سر زهد خون حیوانی را نریخته ای
امروز از چشمان من خون جاری کرده ای
تو یاد و نام خویش را در همه جا پراکنده ساخته ای
گوییا مشکی است که ذهن شنوندگان و دهان گویندگان را خوشبو می کند.

ابوالعلا در این دوران از عمر خویش – که پربارترین بخش زندگی اوست – آثار گرانقدری برجای نهاده است. به جز تربیت گروه گروه مشتاقان علم و ادب در فنون مختلف، کتاب های “لزومیات”، “الفصول و الغایات”، “رسالهِ الغفران”، “رسالهِ الصاهل و الشاجح”، “ضوءالسقط” و “الایک والغصون” و کتب و رسائل دیگری که بالغ بر صد مجلد است، از آثار اوست. ۱۳ متاءسفانه از میان انبوه کتب و رسائل او تنها تعداد انگشت شماری برجای مانده است.

ابوالعلا تا پایان عمر ازدواج نکرد وپس از ۸۶ سال و اندی به دنبال سه روز بیماری در روز جمعه سوم ربیع الاول سال ۴۴۹ ق از جهان چشم بربست و در زادگاهش معرهِ النعمان به خاک سپرده شد. آن چنان که مورخان آورده اند در مراسم خاک سپاری اش دویست قاری و حافظ حاضر شدند و بیش از چهل شاعر او را رثا گفتند. ۱۴ ابوالعلا قامتی نه چندان بلند، جسمی لاغر و نحیف و در اثر آبله چهره ای ناخوشایند داشته است.

توانمندی های علمی
ابوالعلا معری در ادبیات و شعر عرب از شخصیت های گرانقدر به شمار است. با تمام تلاشی که مخالفان و کینه ورزان او در بدنام ساختن چهرهِ علمی و اخلاقی و دینی او نموده اند، سیطرهِ علمی او در ادبیات عرب بر هیچ پژوهشگری، و بلکه آشنایی، مستور نمانده است. قدرت شگرف حافظهِ او – که حکایات غریب فراوان دربارهِ آن وجود دارد – توان تحلیل و ترکیب و ابتکار و آفرینشگری اش در ایجاد اسلوب های روان و در عین حال پیچیده و نیز احاطهِ حیرت آورش بر لغت، شعر و عروض و علوم ادبی، کمتر نظیر دارد. شاگردش خطیب تبریزی گفته است که: “گمان ندارم عرب کلمه ای داشته باشد که ابوالعلا نداند.” ۱۵ و همچنین نگاهی تیز و عمیق و نظری فیلسوفانه و پژوهشگرانه، که عادتاً خلاف طبع ادب دوستی است، او را در مجموع بر تمام شاعران عرب برتری بخشیده است. شگفتی خواننده در برابر انواع آثار او وقتی به اوج می رسد که به نابینایی او بیندیشد؛ نابینایی که در نگریستن کاوشگرانه به تب و تاب های حیات آدمیان و روح و روان آنان و هستی، چشمانی تیزبین تر از چشمان عقاب دارد. کسی از ناموران او را گوهری می داند که مدتی در میان آدمیان به سر برده و سپس از دست ایشان گریخته است.۱۶ عمر فروخ، حافظهِ توانای ابوالعلا را بی سابقه و متحیرکننده و ” درعیات ” او را از غوامض اشعار عرب می داندکه تاکنون در آن برای محققان نیز مجهولاتی وجود دارد. ۱۷ طه حسین، او را بر همهِ شاعران و نویسندگان عرب در اتقان و وسعت و عمق معرفت و آگاهی برتری می دهد. ۱۸

در قدرت علمی و ادبی او همین بس که مخالفانش، برخی جاهلانه و برخی مغرضانه، ۱۹ به دروغ او را متهم ساخته اند که کتاب “الفصول والغایات” خویش را در معارضه با قرآن کریم نگاشته است. همین اتهام عمق قدرت علمی او را حتی در نزد مخالفانش نمایان می سازد. اما ابوالعلا کتاب را با محتوای تمجید و تحمید حضرت حق نگاشته است و بارها در این کتاب ۲۰ و کتب دیگرش ۲۱ به اعجاز قرآن کریم تصریح کرده است. ابوالعلا به غیر از آگاهی های لغوی و ادبی، با ادیان، مذاهب، نحله ها و علوم عقلی نیز آشنایی داشته است. این آشنایی به وضوح در خلال کتب و اشعار او دیده می شود.

برخی از مورخان آشنایی او را، به ویژه با ادیان مسیحیت و یهودیت، مرهون تعلیمات راهبان دیری دانسته اند که به گمان آنها او مدتی در آن جا اقامت داشته است۲۲، و نیز گفته اند که این راهبان، نخستین شعله های شک را در خرمن جان او افکنده اند. روشن است که در آن روزگار که شام و حلب پایگاه فکری و اجتماعی مذاهب و نحله ها و به ویژه ادیان یهود و مسیحیت – به همراه سلطهِ دیرینهِ مسیحیان بر آن دیار – بوده، برای آشنایی با تفکر مسیحیان و یهودیان دیرنشینی لازم نبوده است. اما معری قطعاً در کشاکش جدال های فکری آن روزگار قرار داشته و خود به تکرار در اشعار خویش از تشتت آرا و گونه گونی مذاهب و نحله ها شکوه سر داده است.

مذهب و آرای ابوالعلای معری
اسلوب ابتکاری و نظر نقادانهِ ابوالعلا دربارهِ مسایل بنیادین هستی، جامعه، دین، حکومت و نظایر آنها و ایجاد جریانی تازه در ادبیات عرب و عمق و نفوذ توانایی های علمی وی و اوضاع پریشان روزگار او و تزلزل سیاسی و اجتماعی و حسادت حاسدان و طعن طاعنان، از جمله عواملی بوده اند که در متهم ساختن معری به عنوان ملحدی که فلسفه می بافد نقش داشته اند؛ فیلسوفی که طعن بر بنیان دین و تدین می زند و عمده ترین مسائل مذهب و حیات را به تمسخر می گیرد و بدبینانه و به تبعیت از مذاهب غیر دینی و آرای هندویان، ترک لذات دنیوی می کند و آتش تردید در خرمن جان خلایق می افکند و ایشان را به ترک دنیا و گوشه نشینی و روگردانی از دین و مذهب می خواند..

همهِ این عوامل موجب شد تا بسیاری او را ملحد و کافر و دشمن انبیا ۲۳ دانستند. مورخی چون “ابن وردی”، خود، اعتراف می کند که روزگاری ابوالعلا را تنها به جهت آن که از اهالی معره بوده دشمن می داشته است.۲۴ “یاقوت حموی” نیز در شرح حال عالمی می گوید: “مردم او را به سبب علاقه به اشعار معری به الحاد و فساد اعتقاد متهم می کرده اند.” ۲۵ این ظاهر بینان چون بر قدرت علمی ابوالعلا رشک می بردند و نیز نیروی درک و تحصیل افکار او را نداشته اند و گستاخی او را در بیان حقایق تلخ تحمل نمی کرده اند، شخصیت او را به انواع تهمت ها آلوده می نمایاندند. راجع به رد و ابطال نسبت الحاد و زندقه به ابوالعلا دلایلی وجود دارد که اشاراتی گذرا به آنها می کنیم:.

۱- حدود چهل سال عمر پایانی ابوالعلا، چنان که گذشت، سراسر به تاءلیف و تدریس و افاضهِ علمی سپری شد. محفل درس او – اگرچه در شهر کوچکی واقع بود – هماره پایگاه دانش و تعلیم و تعلم بوده است. ادب دوستان و دانش پژوهان از بلاد مختلف اسلامی به سوی معره سرازیر می شدند تا از خرمن دانش ابوالعلا خوشه بچینند. او خود نیز در این موضوع اشاراتی دارد ازآن جمله: مردمان به دیدار من می آیند:
سرزمین این یکی یمن است
و خانهِ آن دیگری طبس
گفتند: از تو سخنی شنیده ایم. به ایشان گفتم:
خداوند جز فروپوشندگان را دور مکناد!
چه می خواهید؟ من نه ثروتی دارم که آن را بجویید و نه مشعل دانشی که از آن شعله و روشنی برگیرید.

ابوالعلا تلامیذی چون ابوزکریا، خطیب تبریزی و علی بن همام و … پرورده است که خود از بزرگان ادبیات عرب به شمارند. هیچ یک از این شاگردان سخنی که دلالت بر الحاد و زندقهِ استاد کند نیاورده اند. هرچه هست استنباطات ناروای دیگران است.

۲- حکیم ناصر خسرو به سال ۴۳۸ ق، در سفر خود به معرهِ النعمان رسیده و از آن شهر و نیز دانای آن ابوالعلا در”سفرنامهِ” خود سخن گفته است. آنچه او گفته فضل و زهد، انبوه شاگردان و تهمت مردمان است و دیگر هیچ: ” در آن شهر مردی بود که او را ابوالعلای معری می گفتند. نابینا بود و رئیس شهر او بود. نعمتی بسیار داشت و بندگان و کارگزاران فراوان، و همهِ شهر او را چون بندگان بودند و خود طریق زهد پیش گرفته بود. گلیمی پوشیده و در خانه نشسته و نیم من نان جوین را تبه کرده که جز آن هیچ نخورد. و وی نعمت خویش از هیچ کس دریغ ندارد و خود صائم الدهر و قائم اللیل باشد، و به هیچ شغل دنیا مشغول نشود و این مرد در شعر و ادب به درجه ای است که افاضل شام و مغرب و عراق مقرّند که در این عصر کسی به پایهِ او نبوده است و نیست و کتابی ساخته آن را “الفصول والغایات” نام نهاده و سخن ها آورده است مرموز و مثل ها به الفاظ فصیح و عجیب که مردم بر آن واقف نمی شوند مگر بر بعضی اندک و آن کسی نیز داند که بر وی برخوانند، چنان که او را تهمت کردند تو این کتاب را به معارضهِ قرآن کرده ای. و پیوسته زیادت از دویست کس از اطراف آمده باشند و نزد وی ادب و شعر خوانند و شنیدم که او را زیادت از صدهزار بیت باشد و چون من آن جا رسیدم این مرد هنوز در حیات بود.” ۲۶

۳- وجود تناقضات فراوان در نوشتهِ مورخان دربارهِ ابوالعلا و اعتقاد بسیاری از آنان به ایمان و اسلام او، دست کم، راه را بر حکم قطعی بر الحاد ابوالعلا می بندد. مضافاً این که آنچه مورخان از اقوال به اصطلاح ملحدانهِ او آورده اند، در هیچ یک از کتب و دواوین او یافت نمی شود.

۴- مهم ترین و استوارترین دلیل در صحت عقاید ابوالعلا آثار خود اوست. در میان کتب و رسائل موجود از او تنها دیوان “لزومیات” است که در نگاه سطحی ممکن است در برخی موارد خواننده را به تردید و تاءمل دربارهِ ایمان و مذهب ابوالعلا وادار سازد و گرنه در تمامی آثار دیگر ابوالعلا، نشانه ها و نصوص مکرری یافت می شود که تصریح بر ایمان عمیق و اندیشه های مذهبی او دارد. اما مهم ترین اثر معری “لزومیات” است. “لزومیات” او را کتاب فلسفه خوانده اند . فلسفهِ ابوالعلا، در “لزومیات”، فلسفهِ مدون و مدرسی و همسان با نظام های فلسفی مشهور نیست. با این همه او از هیچ مسئلهِ فلسفی که ذهن حکیمان را مشغول داشته باشد نگذشته و دربارهِ آن راءی و نظر داده است. در مطالعه و تعمق کتاب “لزومیات” معری، آدمی نمی داند که آیا او ادیبی است که فیلسوفانه شعر سروده یا فیلسوفی که ادیبانه فلسفه نگاشته است. اینک ما در تورقی گذرا دیوان “لزومیات” را مرور می کنیم:

الف – دین و مذهب
در سراسر “لزومیات”، معری آشکارا ایمان خویش را به خداوند و دین بر حق الهی فریاد می کند که او هرگز از منکران خداوند نیست:
برای من آفریدگاری سنجیده کار را اثبات می کند،
حال آن که من از جملهِ منکران خداوند نبوده ام.

او ایمان به خدا را همراه با تسلیم و رضای تام کامل می داند و پند می دهد که:
اگر به خداوند مهیمن امیدواری،
هر کار، هر واژه و هر نگاهی را به او بسپار.

و التقاط در ایمان را روا نمی داند:
اگر انسان به خداوند ایمان می آورد،
باید خرسند باشد و ایمان خویش را به کفر در نیامیزد.

و بر وجود خداوند حکیم و حکمت ربوبی برهان اقامه می کند:
کون و فساد جهان، دو حادث اند
و این هردو گواهی می دهند که آفرینش، دست ساز خداوند سنجیده کار است.

آن گاه بانگ می زند و همه را به عبادت خدا می خواند و بی خبران را زنهار می دهد که مباد مرغ، تسبیح گوی باشد و آنان خاموش:
برای پروردگار خویش در هر روز رکوع و سجود کن
و هرگاه که از عهدهِ تهجد برآیی شب را زنده بدار.
هرچه در جهان است تسبیح می گوید.
پس تقدیس خداوند را در صدای کلاغ و آواز جیرجیرک دریاب.

به راستی دربارهِ عقاید ابوالعلا هیچ سخنی از این دو بیت گویاتر و استوارتر نیست. او در ستایش رسول اکرم(ص) دین اسلام را بهترین ادیان و دستورها و فرایض آن را متناسب با نیازها و توانایی های آدمی می داند:
محمد(ص) شما را به بهترین کارها و چیزها فراخوانده است.
در آفرینش، قله ها و فرادست ها چون دامنه ها و فرودست ها نیستند.
پیامبر شما را به تعظیم آفریدگار خورشید فراخوانده
همان که آفریدگار ستارگان فروزان شب است که طلوع و غروب می کنند.
او شما را به انجام واجبات و مستحباتی
که حتی ناتوان ترین شما از عهدهِ آن بر می آید ملزم ساخته است
و شما را به تطهیر تن و جامه ترغیب کرده
و از هتک زنان بازداشته.
پس تا خورشید می تابد درود خداوند بر او باد
و عطر یاد او در همهِ محفل ها پراکنده باد.

ابوالعلا به هیچ روی در بعث و حشر آدمیان و در روز جزا تردید روا نداشته است. صدها بیت از “لزومیات” بر این مدعا گواهی می دهند. او قاطعانه و مستدل در برابر منکران معاد استدلال می کند که:
منجم و طبیب، هردو، می گویند:
تن ها برانگیخته نمی شوند. می گویمتان:
اگر سخن شما راست باشد، من زیانکار نخواهم بود.
اما اگر سخن من راست باشد، زیانی عظیم شماراست.

او حیات و مرگ را چنین توصیف می کند:
و این زندگی است: صحنهِ عفت و پاکی یا فتنه و ناپاکی،
و سپس مرگ است و پس از آن یا بهشت و یا دوزخ.

و دنیا پرستان را نکوهش می کند که:
زیانکار است آن کس که جاودانگی و زندگی آن را
به لذت های ایامی چند می فروشد.

در تحلیل و تفسیر آرای ابوالعلا باید به پیام اشعار و مخاطب و مضامین آنها توجه داشت، چرا که زبان فلسفی او زبانی سخت آمیخته با ابهام، مجاز و اشتراک است. خود در این باره می گوید:
بر سخن من خرده مگیر
که من نیز همانند دیگر شاعران به مجاز سخن می گویم.

وی همچنین در مجموعهِ “سقط الزند” می گوید: “کار شاعر کار صورتگر است. گاه آنچه می سراید مطابق حقیقت نیست و گاه حقایق را نیز دگرگون جلوه می دهد.” ۲۷ پس باید در بررسی اندیشه های ابوالعلا، متاءملانه، مجاز را از حقیقت و اصل را از فرع بازشناخت. اگر او در جایی می گوید:
اهل زمین دو کس اند:
خردمند بی دین و یا دیندار بی خرد

سخن از مردمان زمانهِ خویش می گوید. و اگر در اشعار او ذکری از شرایع و مذاهب رفته است که:
ای گمراهان مدهوش، برخیزید و به هوش آیید.
مذهب ها ودیانت های شما حیلهِ پیشینیان است.
آنان از این تفرقه ها قصد دنیاپرستی و مال اندوزی داشته اند.
آنان رفته اند و منش ناراستان نیز مرده است.
این فرقه ها و مذهب ها اسبابی هستند
تا اشراف و بزرگان به نعیم دنیا دست یازند.

باید دانست که مقصود ابوالعلا هرگز دین الهی نیست. روی سخن او با مذاهب و گروه ها و فرقه
هایی است که چشم از آفتاب حقیقت بربسته اند و خفاش وار به نزاع و جدال مشغولند. ابوالعلا خواستار تهذیب و اصلاح آدمیان است؛ بارها بر سر آدمی فریاد کشیده است که ای انسان:
چه بسیار موعظه گران که از میان ما به موعظه پرداختند
و چه بسیار پیامبران که به هدایت ما برخاستند.
آنان همه رفته اند و شهرها و دیارها برجای خود است
و درد بی درمان ما نیز هم چنان همان است که بود.

دانای عرب همچنین از تزویر و ریای زاهد نمایان روزگار خویش سخت آزرده خاطر شده و در اظهار بیزاری از آنان چنین سروده است:
آنان را دین و پرهیزکاری نیست.
پس دستانی که سبحه می گردانند تو را نفریبند.
بسا بزرگان که صبحگاهان به رنگی دیگرند
و چون شب درآید آن کار دیگر می کنند.

و یا این گونه می سراید:
آرام تر ای مرد آزاده! تو فریفته شده ای
به فریبکاری زنان را موعظه می کنند.
صبحدم صهبا را بر شما حرام می کند
و عصرگاهان خود، دانسته، آن را می نوشد
به شما می گوید: من بی جامه سر کرده ام،
اما جامه را به رهن لذت های خویش نهاده است.

ب – انسان و جهان: بدبینی و یأس فلسفی
روزگار ابوالعلا روزگاری آشفته بوده است. آشوب ها، اختلاف ها، وجود فرقه ها و نحله ها و غفلت از حقایق دین و دنیا پرستی و آداب و سنن پوچ و جاهلانه، تقلید ابلهانهِ مردم و فساد اجتماعی و اخلاقی و سیاسی، همه و همه خارهایی بوده اند که جان و دل ابوالعلا را آزرده اند و او را به فغان آورده اند. یاءس ابوالعلا از آدمیان و تهذیب آنان یاءسی فیلسوفانه نیست، بلکه مصلحانه است. او با آن که گاه از زمانه هم – به سان بسیاری از شاعران – شکایت فراوان دارد، اما گاه نیز زمانه را از دست آدمیان در شکوی و ناله می بیند:
می گوییم و می خندیم و سرنوشت چیره است.
روزگار ما را نمی خنداند و نمی گریاند.
ما از زمانه شکوه می کنیم، حال آن که جرمی نکرده است.
اگر زمانه می توانست سخن بگوید، او نیز از ما شکایت می کرد.

گاه آدمیان را مخاطب قرار می دهد که آخر این همه تقلید و کوردلی و لجاجت چرا؟ پس اندیشه و تاءمل و سلامت نفس کجاست؟ تفکر در دین الهی و پرسش از حقایق هستی چرا مهجور است:
تو در هر کار خویش اهل تقلیدی و به آن خرسندی.
حتی سخن تو که خداوند یگانه و یکتاست هم از سر تقلید است.
ما را فرمان داده اند که در شگفتی های خلقت او بیندیشیم
و اگر گروهی در خود او اندیشه کنند به الحاد می رسند.
پیروان هر جدال و جدل، به شیوهِ خود دست یازیده اند
و اگر نور حقیقت را آشکار ببینند انکار می کنند.

ابوالعلا از تحریف و تهی ساختن مفاهیم بلند دین از اوج معانی گران و تعلقات دنیاگرایانهِ آدمیان، سخت بر می آشوبد و ایشان را مخاطب می سازد که:
اگر پارسایی حماقت و نادانی است،
پس پست ترین مردمان، پارساترین آنانند.
و آنان را دیندار حقیقی و خداجوی راستین نمی داند:
تسبیح بگو و نماز بگزار و به زیارت مکه برو.
هفتاد بار و نه هفت بار خانهِ خدا را طواف کن.
با همهِ این ها که می کنی باز هم پرستنده نیستی.
آن کس که طمع و آز خویشتن را نگاه نمی دارد،
از دیانت چیزی نمی داند.

این است که ابوالعلا در تنگنای تنگدلی و غمزدگی و در اندیشهِ رهایی مردمان از چنگ پلیدی ها و هوس ها، گاه همانند بسیاری از متفکران به فریاد می آید که دیگر راهی برای اصلاح باقی نمانده است و:
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی.
خداوند پاکی و پیرایش را برای جهان ما مقدر نساخته است.
پس این فرقه ها و گروه ها در پی بهسازی جهان نباشند.
تو نیز آنچه را برهان باطل می کند تصدیق نکن،
که از تصدیق، تکذیب را بهره خواهی برد.

یا:
اگر مردمان را خلق و خویی که با آن می زیند از یکدیگر امتیاز می بخشد،
هم آنان در کج طبعی و بدنهادی یکسان اند.
اگر همهِ فرزندان حوا همانند من باشند،
پس حوا چه بد فرزندانی زاده است.

اگر مولانا چراغ به دست در جست وجوی انسان، حیران است، دانای نابینای معره در جست وجوی راستی و درستی است:
آیا در این جهان که خداوند آن را لعنت کناد، حقیقتی هست
که در زوایای تاریک آن به چراغی جسته شود؟

ابوالعلا نیکو می داند که مردمان هوشیاری و تاءمل را آفت جان می پندارند، پس در اعتذار از بیان این حقایق تلخ می سراید که:
اگر دروغ به کام شما شیرین می آید،
صداقت و راستی در دهان من شیرین تر است.

و این است که ابوالعلا در تهذیب آدمیان ابتدا از خود آغاز کرده است. همین جاست که نظریهِ ابوالعلا در جهت اصلاح فساد اجتماعی و کاستن از کژی ها و نادرستی ها و هموارکردن راه برای تهذیب خلایق راجع به ازدواج، زن و ادامهِ نسل شکل می گیرد. او اعتقاد دارد که:
هرگاه مردمان انبوه و بسیار شوند، ناپاکی فراوان می شود؛
چنان که هرگاه سخن بسیار شود، خطای آن نیز بسیار گردد.
و از این رو به انسان ها اندرز می دهد که از ازدواج و تکثیر نسل بپرهیزند:
برای دختر خویش همسری بخواه که او را رعایت کند،
و پسر خود را از توالد و تناسل و ازدواج بترسان.

یا:
بهترین زنان آنانند که برایتان فرزند نمی آورند،
و اگر فرزند بیاورند، بهترین نسل آن است که سودمند باشد.

و یا:
اگر روزی همسر و همراهی بخواهی،
بدان که بهترین زنان جهان، زنان عقیم اند.

ج – جامعه و حکومت
سیاست و حکومت در زمانهِ ابوالعلا بازاری آشفته داشته است. دنیاپرستی و رفاه زدگی و ظلم و ستم حاکمان و غفلت و بی خبری مردم، او را به فریاد آورده است. در نظر او جامعه ای که نتوان در آن سخن حق گفت و اجتماعی که با شنیدن سخن حق، انگ الحاد و کفر بر گوینده می زند به هیچ نمی ارزد:
خداوند آن قوم را لعنت کند که هرگاه سخنانی راست با آنان می گویی،
می گویند: کافر شده است.
در چنین جامعه ای فیلسوف دردمند به رنجی مبتلاست که درمانی ندارد:
من به درد قدیمی کلمهِ ” قال” گرفتار آمده ام.
و این دردی کهنه است که طبیبان از درمان آن عاجزند.
مجال تنگ و خستگی آور است. چه بسیار امت ها و ملت ها
که راهبران آنها به چیزی جز صلاح و مصلحت آنان فرمان نمی دهند.
این والیان بر رعیت ستم می آورند و با او حیله می کنند
و از مرز مصلحت او درمی گذرند و حال آن که باید نگاهبانان مصالح او باشند.
و از این روست که مردمان را پند می دهد که به حضور در دستگاه نیرنگ سیاستمداران دغلکار رغبت نورزند:
توحید پیشه کن و خداوند یکتا را بپرست،
زیرا پروردگار تو یگانه است، و به معاشرت والیان رغبت نداشته باش.
و صراحتاً می گوید که:
مردمان را در آشوب ها گمراه دیده ام:
یا معتزلی اند و یا از مرجئه به شمارند.
پادشاهان اینان اهل عیش و عشرت اند
و کارگزاران، والیان مخارج.
همت پیشوای آنان این است که مالی را غارت کند
یا حرامی را مرتکب شود و حرمتی را هتک کند.
فلسفهِ ابوالعلای معری اگرچه بیانی صریح، جذاب و عمیق دارد و در بسیاری از مواضع با ژرف نگری خاص به تحلیل حیات آدمی می پردازد و در ارائهِ درمان و راه حل مشکلات جوامع و نیز راه های اصلاح و تهذیب مردمان سعی تمام و مخلصانه دارد، در برخی موارد نیز نقدپذیر و قابل مناقشه است. بررسی این موضوع فرصت و مجال دیگری می طلبد. اما آنچه قاطعانه و صریح دربارهِ محتوای فلسفه و اندیشه های او می توان گفت این است که او به هیچ روی ملحد، شکاک و پوچ گرا نبوده است. پیام اصلی و مکرر فلسفهِ او، روآوردن به توحید راستین و سعی در تهذیب ارواح و ایجاد جامعه ای سالم، عدالت جو و متفکر است. دعوت به تفکر و ژرف اندیشی روح فلسفهِ اوست.

در پایان به جاست که رثاییه ای را که امیر ابوالفتح حسنیهِ معری در رثای ابوالعلا سروده است بیاوریم و از خلال ابیات این رثاییهِ نیکو که از زبان یکی از معاصران و شاگردان او سروده شده، ابوالعلا را بیشتر بشناسیم:
دانش پس از ابوالعلا بی یاوراست
و زمین کویری خشک
او گذشت ولی از خویش شگفتی هایی برجای نهاد
که همچون ستارگان درخشان به هر سوی رخ می نماید.
آن گاه که او را در خاک پنهان کردند، نمی دانستیم پیش از آن، که ستارگان را نیز در خاک جای می دهند.
با مرگ او یافتم که کوه ها نیز روزی لرزه برخواهند داشت.
چگونه بود که زمین معره او را در خود گرفت؛ او که همهِ زمین را وسعت بود.
اشک ها کدامند که در اندوه او سرازیر شوند، باید خون های سرخ بر زمین ریزند.
روزگار می گذرد و نسل های تازه می آیند،
اما هیهات که جهان چون او را دوباره بزاید.
تو اگر می توانی چنان او باش تا از فریب و مکر دغلکاران رها باشی.
او پیش از مرگ مرده بود و ترک هستی گفته بود؛ نیکوکارانه با هرآنچه که داشت.
چشمانی بود آشیانهِ پاکی و پرهیزکاری، و دلی بود که در برابر خدا خاشع بود.
ابوالعلا! ابرها بر خاک پاکت باریدند و چون دست های تو بخشنده گشتند.
آن کس که بر تو می گرید اشک هایش را هدر نداده است.
دانش دوستان پس از تو درهای دانش را بسته می یابند.
آه! خرد مرد و ادب و کرامت از این وادی گذشت.۲۸
پی نوشت ها
۱٫ “معجم الادباء”، یاقوت حموی، بیروت، ذیل “احمد بن سلیمان ابوالعلای معری”.
۲٫ “شروح سقط الزند”،ج۱، مصر: ۱۹۴۵، ص.۳
۳٫ “معجم الادباء”، ذیل ابوالعلاء، “نکت الهمیان”، صفدی، مصر، ص.۱۰۲
۴٫ “رسائل”، ابوالعلاء معری، مصر، ص.۳۵
۵٫ “مسالک الابصار”، عمری، نقل از “تعریف القدماء”، قاهره: ۱۹۶۵، ص۲۲۳ و ابن عدیم، “تعریف”، ص.۵۴۳
۶٫ “احتجاج طبرسی”،اعلمی، بیروت، جزء۲، ص.۵۰۲
۷٫”ابوالعلاء المعری الشاعر الحکیم”، عمر فروخ، دارالشرق الجدید، بیروت، ۱۹۶۰، ص۱۸ و .۱۹
۸٫ در تحقیق این مطلب رجوع کنید به: ادب المرتضی، عبدالرزاق محی الدین، بغداد، ۱۹۵۷، ص .۹۳-۹۱
۹٫ “شروح سقط الزند”، ج۱، ص.۴
۱۰٫ “الشاعر الحکیم”، ص.۴۵
۱۱٫ “رسائل معری”، ص ۲۱۱۸،،.۹
۱۲٫ابن الوردی، “تتمه المختصر”، نقل از “تعریف”، صص ۲۰۸ و .۲۰۹
۱۳٫ “تعریف القدماء”، ص .۳۱۵
۱۴٫ همان، ص .۳۱۵
۱۵٫ همان، مقدمه، ص ب.
۱۶٫ “هوجوهرهِ جاءت الی الوجود و ذهبت”؛ سخن شیخ کمال الدین زملکانی؛ “نکت الهمیان”، صفدی، ص ۱۰۶ و تعریف، ص .۳۳۹
۱۷٫ “الشاعر الحکیم”، ص .۳۵
۱۸٫ “تعریف القدماء”، مقدمهِ طه حسین، ص ب.
۱۹٫ ابن جوزی، “المنتظم” از “تعریف”، ص .۲۱
۲۰٫ “الفصول و الغایات فی تمجید الله والمواعظ”، ابوالعلاء معری، مصر: ۱۹۷۷، ص .۸۸
۲۱٫ به طور مثال نگاه کنید به “رسالهِ الغفران”، مصر، ۱۹۰۳، ص :۸۲ ” و اجمع ملحد و مهتدان هذا الکتاب الذی جاء به محمد صلی الله علیه و سلم کتاب ” بهر ” بالاعجاز و لقی عدوه بلارجاز.”
۲۲٫ الوافی بالوفیات، صفدی، به نقل از: “تعریف” ص ۲۶۷، و “البدایه والنهایه”، ابن کثیر، به نقل از “تعریف”، ص .۳۰۳
۲۳٫ “تلبیس ابلیس”. ابن جوزی، به نقل از: “تعریف”، ص .۳۰۹
۲۴٫ ابن وردی، “تعریف”، ص .۲۱۱
۲۵٫ “معجم الادباء”. ج۴، ص :۱۹۱ “تعریف”، ص .۳۹۲
۲۶٫ ناصرخسرو، “سفرنامه”، چاپ ششم، ص .۱۵-۱۴
۲۷٫ “شروح سقط الزند”.ج۱، مقدمه، ص.۱۰
۲۸٫ “تعریف”، ص.۲۱۰

قصیده دعبل در مدح امام رضا ۱۳۹۷/۰۸/۱۷ فرزدق کیست ؟ زندگی نامه فرزدق ۱۳۹۷/۰۸/۱۶ متن به عربی در مورد یکی از شاعران عرب – بشار بن برد ۱۳۹۷/۰۸/۰۵ زندگی نامه کثیر عزه – شاعر عاشق پیشه و شیعی عصر اموی ۱۳۹۷/۰۴/۱۵ زندگی نامه ابن شهید شاعر و نویسنده عصر اندلس ۱۳۹۷/۰۴/۱۰ زندگی نامه بحتری شاعر عصر عباسی

By شرکت ناسار - تجارت با عراق

دکتر حبیب کشاورز عضو هیأت علمی دانشگاه سمنان - گروه زبان و ادبیات عربی

2 thoughts on “زندگی و فلسفه ابوالعلاء معری”
  1. این منابع را از کجا میاورید من خود در سوریه به مطالعه کتابهای وی پرداختم …این گفته ها با مطالبی که من به زبان عربی خواندم شباهت نداشت

  2. به گمانم در شناخت ابوالعلای بزرگ یا خیلی توانا نبوده اید یا نخواستید رو راست باشیددر میان ادمیان بدترینشان کسانیند که در پی تشریح اثار دیگرانند گویی مردم از درک عاجزند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *